من ببوی خوش تو دلشادم
ور نه از خود گرهی بر بادم
شوم از خویش بهر لحظه خراب
کند آن لطف خفی آبادم
بی نسیمت بردم باد صبا
لطف کن تا نهی بر بادم
ای خوش آندم که مرا یاد کنی
ای که یکدم نروی از یادم
لطف پنهان ز دلم باز مگیر
که درین لطف نهانی زادم
لطف تو گر نبود با غم تو
قهر این غم بکند بنیادم
نرسی گر تو بفریاد دلم
از فلک هم گذرد فریادم
بیستون غمت و تیشهٔ صبر
که تو شیرینی و من فرهادم
کمر بندگیت بست چو فیض
از غم هر دو جهان آزادم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.