میبرد دل را هوا دستم تو گیر
پای میلغزد ز جا دستم تو گیر
پای دل در دام دنیا بند شد
اوفتادم در بلا دستم تو گیر
روز روشن در ره افتادم به چاه
کور گشتم از قضا دستم تو گیر
در ره عصیان بسر گشتم بسی
تا که افتادم ز پا دستم تو گیر
کار چون از دست شد آگه شدم
سر نهادم مر ترا دستم تو گیر
آمدم بر درگهت ای کان لطف
ناتوان گشتم بیا دستم تو گیر
بیکس و بیچاره و درماندهام
عاجز و بیدست و پا دستم تو گیر
دست و پائی میزدم تا پای بود
چونکه پایم شد ز جا دستم تو گیر
چون تو دل را سر بصحرا دادهٔ
هم تو خود راهش نما دستم تو گیر
چنگ در لطفت زنم هر دم مباد
کردم از وصلت جدا دستم تو گیر
فیض را بیگانگان افکندهاند
ای رحیم آشنا دستم تو گیر
بر سر خاک رهت افتاده خار
یا معز الاولیا دستم تو گیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.