ای ز تو در هر دلی نوری دگر
وز غمت در هر سری شوری دگر
تا برد از چشم بیمارت شفا
هر طرف بنشسته رنجوری دگر
سرمه خاک رهت را منتظر
بر سر هر کوچهٔ کوری دگر
بر سر بازار عشقت دارها
بر سر هر دار منصوری دگر
در خرابات وصالت بادها
تشنهٔ هر باده مخموری دگر
میکشم تا بار غمهای تو را
میبرم از هر غمی روزی دگر
چند باشم زنده در گور فراق
یا بکش یا وصل یا گوری دگر
دورم از خود کردی و گفتی بناز
باش گر از وصل ما دوری دگر
نی همین فیض است مهجور از درت
بر سر هر کوست مهجوری دگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفت ای خلقان ز دل باری دگر
کاین چنین چشمه ز صنع دادگر
خواهد از هر یک ار کلوکی دگر
حاسد آن را نوکند سوگی دگر
نی برای آنکه تو یاری دگر
برگزینی هر دم ای بیدادگر
گر که داری دانش و رأی دگر
لَا نُکَلِّف راست معنای دگر
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.