جان از لطافت بدنش تازه میشود
دل از حلاوت سخنش تازه میشود
هر دم حیات تازه از آن خط بدل رسد
گوئی که دم بدم چمنش تازه میشود
او میکند تبسم و من میروم ز خود
مستیم هر دم از دهنش تازه میشود
چون غنچه بیندم شکفد چون گل از نشاط
گوئی که دل ز حزن منش تازه میشود
تا بشکند دلم شکند زلف دم بدم
در دل جراحت از شکنش تازه میشود
گل گل شگفته میشود از روی نازکش
جائی چه بشنود سخنش تازه میشود
چون در خیال کس گذرد لطف آن ذقن
در دم طراوت ذقنش تازه میشود
یکبار هر که در رخ خوبش نظر فکند
یابد دلش روان و تنش تازه میشود
بگذار فیض حرف بتان از خدا بگو
جان از خدا و از سخنش تازه میشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.