بر دل و جان رواست درد در سروتن چراست درد
تا که رسد ز تن بجان تا نپرد تمام مرد
میرسد از بدن بجان میکشد این بسوی آن
گر بتنست و گر بجان هر چه بود سزاست درد
مغز ز پوست میکشد هر دو بدوست میکشد
مرد چو گرم درد شد شد دلش از دو کون سرد
درد دواست مرد را مرد دواست درد را
رد بود آنکه نبودش بیگه و گاه رنج و درد
درد بود غذای روح مایهٔ شادی و فتوح
هر که بدرد گشت جفت شد ز غم زمانه فرد
علت و سقم آب و گل هست شفای جان و دل
سرخی روی جان بود روی تنت چو گشت زرد
کرد تن و سوار جان این شده پردهٔ بر آن
در طلب سوار تاز یاوه مگرد گرد گرد
درد چو در تو نیست هیچ بیهده در سخن مپیچ
گرم سخن شدی تو فیض هست سخن ولیک سرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
طایف کعبه گر شبی بر حرم تو بگذرد
فسخ کند عزیمت و سر بدر تو بسپرد
وجد و سماع صوفیان نیست عجب زچنگ و نی
عشق چو نغمه ساز شد کوه برقص آورد
بی مه عارضت بتا عاشق دردمند تو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.