تا کی ز صلاح من و زهد تو بگویند
ای کاش برین شهرت بیاصل بمویند
تا کی چمن طاعت ما خوش بنماید
زین باغ ملائک گل اخلاص ببویند
بر نامه ما چند نویسند گناهان
کو اشگ ندامت که بدان نامه بشویند
داریم نهان سینهٔ از خلق ز خجلت
دانیم خدا داند این را چه بگویند
آرند گروهی حسنات از دل پر درد
ترسند که مقبول نیفتد چه بجویند
جا دارد اگر ما عمل خویش بسنجیم
زان پیش که از ذره و مثقال بجویند
امروز بیا تا گل توفیق بچینیم
فرد است که ز خاک تن ما خار بروید
ای فیض بیا در غم ارواح بموییم
زان پیش که در ماتم اجساد بمویند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بار غم و اندیشه همه زین دل برخاست
تا مشک سیه دیدم کافور ترا باد
وان سیب چو مخروط یکی گوی تبرزد
در معصفری آب زده باری سیصد
بر گرد رخش بر، نقطی چند ز بسد
وندر دم او سبز جلیلی ز زمرد
با آن نبرد هیچکس از ماء معین نام
با این نکند هیچکس از خلد برین یاد
شادست به تو دولت و شادی تو بهدولت
همواره چنین خواهم و همواره چنین باد
امروز شد از جاه تو آراسته مسند
و امروز بخندید گل شرع محمد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.