دلم دیگر جنون از سرگرفته است
خیال شاهدی در بر گرفتست
زسوز آتش عشق نگاری
سراپای وجودم در گرفتست
زآه آتشینم در حذر باش
که دودش در همه کشور گرفتست
سوی میخانه ام راهی نمائید
که دل از مسجد و منبر گرفتست
اگر شیخم خبر پرسد بگوئید
که آن شیدا ره دیگر گرفتست
صلاح و زهد و تقوی و ورع سوخت
زسر تا پایم آتش درگرفتست
غلامت همت آنم که چون فیض
بیک پیمانه نرک سرگرفتست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیک ره پرده از رو برگرفتست
از آن از دوست پاسخ در گرفتست
سراپا همچو شعله در گرفتست
چسان آتش ببرگ تر گرفتست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.