چو برزد سر از کوه تابنده شید
برآمد سر تاج روز سپید
سپاه پراگنده گردآمدند
همی هر کسی داستانها زدند
که چندین ز ایرانیان کشته شد
سربخت سالار برگشته شد
چنین چیره شد دست ترکان بجنگ
سپه را کنون نیست جای درنگ
بر شاه باید شدن بیگمان
ببینیم تا بر چه گردد زمان
اگر شاه را دل پر از جنگ نیست
مرا و تو را جای آهنگ نیست
پسر بیپدر شد پدر بیپسر
بشد کشته و زنده خسته جگر
اگر جنگ فرمان دهد شهریار
بسازد یکی لشکر نامدار
بیاییم و دلها پر از کین و جنگ
کنیم این جهان بر بداندیش تنگ
برین رای زان مرز گشتند باز
همه دل پر از خون و جان پر گداز
برادر ز خون برادر به درد
زبانشان ز خویشان پر از یاد کرد
برفتند یکسر سوی کاسه رود
روانشان ازان کشتگان پر درود
طلایه بیامد بپیش سپاه
کسی را ندید اندران جایگاه
بپیران فرستاد زود آگهی
کز ایرانیان گشت گیتی تهی
چو بشنید پیران هم اندر زمان
بهر سو فرستاد کارآگهان
چو برگشتن مهتران شد درست
سپهبد روان را ز انده بشست
بیامد بشبگیر خود با سپاه
همی گشت بر گرد آن رزمگاه
همه کوه و هم دشت و هامون و راغ
سراپرده و خیمه بد همچو باغ
بلشکر ببخشید خود برگرفت
ز کار جهان مانده اندر شگفت
که روزی فرازست و روزی نشیب
گهی شاد دارد گهی با نهیب
همان به که با جام مانیم روز
همی بگذرانیم روزی بروز
بدان آگهی نزد افراسیاب
هیونی برافگند هنگام خواب
سپهبد بدان آگهی شاد شد
ز تیمار و درددل آزاد شد
همه لشکرش گشته روشنروان
ببستند آیین ره پهلوان
همه جامهٔ زینت آویختند
درم بر سر او همی ریختند
چو آمد بنزدیکی شهر شاه
سپهبد پذیره شدش با سپاه
برو آفرین کرد بسیار و گفت
که از پهلوانان ترا نیست جفت
دو هفته ز ایوان افراسیاب
همی بر شد آواز چنگ و رباب
سیم هفته پیران چنان کرد رای
که با شادمانی شود باز جای
یکی خلعت آراست افراسیاب
که گر برشماری بگیرد شتاب
ز دینار وز گوهر شاهوار
ز زرین کمرهای گوهرنگار
از اسپان تازی بزرین ستام
ز شمشیر هندی بزرین نیام
یکی تخت پرمایه از عاج و ساج
ز پیروزه مهد و ز بیجاده تاج
پرستار چینی و رومی غلام
پر از مشک و عنبر دو پیروزه جام
بنزدیک پیران فرستاد چیز
ازان پس بسی پندها داد نیز
که با موبدان باش و بیدار باش
سپه را ز دشمن نگهدار باش
نگه کن خردمند کارآگهان
بهرجای بفرست گرد جهان
که کیخسرو امروز با خواستست
بداد و دهش گیتی آراستست
نژاد و بزرگی و تخت و کلاه
چو شد گرد ازین بیش چیزی مخواه
ز برگشتن دشمن ایمن مشو
زمان تا زمان آگهی خواه نو
بجایی که رستم بود پهلوان
تو ایمن بخسپی بپیچد روان
پذیرفت پیران همه پند اوی
که سالار او بود و پیوند اوی
سپهدار پیران و آن انجمن
نهادند سر سوی راه ختن
بپای آمد این داستان فرود
کنون رزم کاموس باید سرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: پس از طلوع خورشید و روشن شدن روز، سپاهیان پراکنده جمع شدند و هر یک از کشتهشدگان ایرانی صحبت کردند. آنها نگران بودند که دست ترکان در جنگ چیره شده است و باید هر چه سریعتر به شاه برسند. با یادآوری کشتهها و فقدان خانوادهها، سرداران تصمیم بر تشکیلات یک لشکر جدید گرفتند.
پیامها ارسال شد تا به پیران خبر دهند که ایرانیان از میدان جنگ واپسنشستهاند. با دریافت خبر، پیران خوشحال شد و سپاه را به سوی راه باختر فرستاد. آنان بر جشن و سرور و آمادهسازی برای نبرد تمرکز کردند. افراسیاب، شاه دشمن، هدایای ارزشمند و تجملاتی برای سردارانش فرستاد و از آنان خواست تا در صفوف خود مراقب باشند و دشمن را زیر نظر داشته باشند. همه آنها پند پیران را پذیرفتند و به سوی گسترش قدرت و عزت خود رفتند.
در نهایت، سپاه آماده حرکت به سوی ختن شد و داستان رزم کاموس بر سر زبانها افتاد.
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید از بالای کوه سر بیرون آورد، روز جدید با نور سفید و درخشان خود آغاز شد.
هوش مصنوعی: سپاهیان متفرق جمع شدند و هر یک داستانهایی را تعریف کردند.
هوش مصنوعی: چندین نفر از ایرانیان به دست سربازان کشته شدند و حالا تقدیر طوری تغییر کرده که فرمانده به پیروزی دست یافته است.
هوش مصنوعی: دست ترکان به قدری بر جنگ تسلط یافته که اکنون جایی برای توقف و تأمل وجود ندارد.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به مقام پادشاهی، باید با اطمینان پیش برویم و ببینیم زمان چه تغییراتی را به همراه خواهد آورد.
هوش مصنوعی: اگر شاه از دل خود پر از جنگ و نزاع نیست، نه برای من و نه برای تو جایی برای شادی و سرور وجود ندارد.
هوش مصنوعی: پسر یتیم شد و پدر هم بیپسر باقی ماند. در این وضعیت، هر دو، چه کشته و چه زنده، از درد و رنج عمیقی رنج میبرند.
هوش مصنوعی: اگر جنگ دستور دهد، پادشاه باید نیرویی بزرگ و معروف را سامان دهد.
هوش مصنوعی: بیایید دلهایمان را پر از دشمنی و نزاع کنیم، این دنیا را بر کسانی که بد فکر میکنند تنگ و سخت کنیم.
هوش مصنوعی: از آن سرزمین بازگشتند و همه دلشان پر از اندوه و جانشان در عذاب بود.
هوش مصنوعی: برادر از خون برادر به خاطر صحبتهایش، به شدت رنج میبرد و یاد خویشاوندان بار دیگر او را غمگین میکند.
هوش مصنوعی: همه به سوی رودخانه رفتند و با خودشان یاد و سلامتی کسانی که در جنگ کشته شده بودند را همراه داشتند.
هوش مصنوعی: صبحگاهان، پیش از راه افتادن سپاه، کسی را در آن مکان ندید.
هوش مصنوعی: پیام فوری به سالخوردگان فرستاد که از ایرانیان، دنیا خالی شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که ریشسفیدان خبر را شنیدند، در همان لحظه کارگزاران را به همهجا فرستادند.
هوش مصنوعی: زمانی که بازگشتن فرماندهان به درستی انجام شد، سپهبد به خاطر اندوهش، روحش را شستشو داد.
هوش مصنوعی: او با گروهش به شبگیر آمد و در اطراف میدان نبرد گشتوگذار میکرد.
هوش مصنوعی: تمامی کوهها، دشتها و باتلاقها همچون باغی زیبا و سرسبز به نظر میآیند.
هوش مصنوعی: پس از آنکه لشکر را رها کرد، خود را از کارهای دنیا جدا کرد و در حیرت و شگفتی به سر برد.
هوش مصنوعی: زندگی همیشه در حال تغییر است؛ گاهی در اوج شادی و موفقیت استیم و گاهی با مشکلات و چالشها رو بهرو میشویم.
هوش مصنوعی: بهتر این است که با هم و در کنار یکدیگر روزها را بگذرانیم و از لحظات شیرین زندگی لذت ببریم.
هوش مصنوعی: بدان که آگاهی نزد فرمانروای افراسیاب، در زمان خوابش، فضایی پر از شور و هیجان ایجاد کرده است.
هوش مصنوعی: سپهبد از آگاهی و خبرهایی که دریافت کرده، خوشحال شد و احساس راحتی کرد.
هوش مصنوعی: همه سپاهیانش با نور و روشنی به هم پیوستند و قاعده و راهی را برای قهرمان برقرار کردند.
هوش مصنوعی: همه لباسهای زینت را آویختند و بر سر او طلا و جواهر میریختند.
هوش مصنوعی: زمانی که شاه سپهبد به نزدیکی شهر رسید، مورد استقبال قرار گرفت و سپاهیان به استقبال او آمدند.
هوش مصنوعی: برو و کاری کن که تحسینها را فراوان جمع کنی و بگو که از میان پهلوانان، هیچکس به اندازه تو همتا ندارد.
هوش مصنوعی: برای دو هفته، در کاخ افراسیاب صدای چنگ و رباب برپا بود و به گوش میرسید.
هوش مصنوعی: سیم هفته یعنی روزهای هفته و پیران به معنای افراد با تجربه و سالخورده هستند. این بیت به این معناست که اندیشه و تدبیر این افراد به گونهای بود که در نهایت به شادی و خوشحالی بازگشتند و توانستند مکان خود را دوباره به دست آورند.
هوش مصنوعی: افراسیاب به زینتی زیبا آراسته است، که اگر آن را توضیح دهی، سرعت عملش بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: از سکه و جواهرات به مانند شاه، و از کمربندهای زری با سنگهای قیمتی.
هوش مصنوعی: از اسب تازی بزرگ، ستام به وجود آمده است؛ و از شمشیر هندی بزرگ، نیام حاصل شده است.
هوش مصنوعی: در این بیت، به توصیف تختی ارزشمند و زیبا پرداخته شده است که از مواد با کیفیت مانند عاج و ساج ساخته شده و با جواهراتی چون فیروزه و تاج زینت یافته است. این تخت نمادی از شکوه و زیبایی است که در طراحی و ساخت آن از بهترین مواد و هنر استفاده شده است.
هوش مصنوعی: پرستار چینی و رومی، دو خدمتکار هستند که از عطر و بوی خوش مشک و عنبر پر هستند و در دستشان دو جام زیبای فیروزهای دارند.
هوش مصنوعی: پس از آنکه چیزی به نزد پیران فرستادند، آنها نیز نصایح و اندرزهای زیادی ارائه دادند.
هوش مصنوعی: با دانشمندان و صاحبان نظر ارتباط برقرار کن و هوشیار باش؛ سپاه خود را از خطرات دشمن محافظت کن.
هوش مصنوعی: به دقت به اطراف خود توجه کن و ببین که افراد با تجربه و دانا چگونه در هر مکانی به انجام کارهای خود میپردازند.
هوش مصنوعی: کیخسرو امروز با اراده و نیکوکاری خود دنیا را زیبا و آراسته کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی که نژاد، مقام، تخت و تاج دیگر ارزشی ندارد و همه چیز به پایان میرسد، دیگر چیزی را از این دنیا نخواهی خواست.
هوش مصنوعی: از بازگشت دشمن احساس امنیت نکن، زیرا هر لحظه ممکن است خبر جدیدی بیاید.
هوش مصنوعی: جایی که رستم، پهلوان بزرگ، حضور دارد، تو باید در آرامش و امنیت باشی و از خطرات دور بمانی.
هوش مصنوعی: ضعیف نیست که همهی سالخوردگان نصیحت او را پذیرفتند، زیرا او پیشوای آنها و پیوند دهندهی آنها بود.
هوش مصنوعی: سردار سالخوردهٔ پیران و آن گروه، سر به سوی جادهٔ ختن گذاشتند.
هوش مصنوعی: داستان به اینجا رسیده و حالا باید درباره نبرد کاموس سرود خوانده شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.