فرود جوان را دژ آباد بود
بدژ درپرستنده هفتاد بود
همه ماهرویان بباره بدند
چو دیبای چینی نظاره بدند
ازان بازگشتن فرود جوان
ازیشان همی بود تیرهروان
چنین گفت با شاهزاده تخوار
که گر جست خواهی همی کارزار
نگر نامور طوس را نشکنی
ترا آن به آید که اسپ افگنی
و دیگر که باشد مر او را زمان
نیاید به یک چوبه تیر از کمان
چو آمد سپهبد بر این تیغ کوه
بیاید کنون لشکرش همگروه
ترا نیست در جنگ پایاب اوی
ندیدی بروهای پرتاب اوی
فرود از تخوار این سخنها شنید
کمان را بزه کرد و اندر کشید
خدنگی بر اسپ سپهبد بزد
چنان کز کمان سواران سزد
نگون شد سر تازی و جان بداد
دل طوس پرکین و سر پر ز باد
بلشکر گه آمد بگردن سپر
پیاده پر از گرد و آسیمه سر
گواژه همی زد پس او فرود
که این نامور پهلوان را چه بود
که ایدون ستوه آمد از یک سوار
چگونه چمد در صف کارزار
پرستندگان خنده برداشتند
همی از چرم نعره برداشتند
که پیش جوانی یکی مرد پیر
ز افراز غلتان شد از بیم تیر
سپهبد فرود آمد از کوه سر
برفتند گردان پر اندوه سر
که اکنون تو بازآمدی تندرست
بآب مژه رخ نبایست شست
بپیچید زان کار پرمایه گیو
که آمد پیاده سپهدار نیو
چنین گفت کین را خود اندازه نیست
رخ نامداران برین تازه نیست
اگر شهریارست با گوشوار
چه گیرد چنین لشکر گشن خوار
نباید که باشیم همداستان
به هر گونهای کو زند داستان
اگر طوس یک بار تندی نمود
زمانه پرآزار گشت از فرود
همه جان فدای سیاوش کنیم
نباید که این بد فرامش کنیم
زرسپ گرانمایه زو شد بباد
سواری سرافراز نوذرنژاد
بخونست غرقه تن ریونیز
ازین بیش خواری چه بینیم نیز
گرو پور جمست و مغز قباد
بنادانی این جنگ را برگشاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: فرود جوان به دژی آباد رسید و در آنجا با نگهبانی هفتاد نفری مواجه شد. تمامی زیباییها در آنجا حضور داشتند و فرود از بازگشت خود افسرده بود. او به شاهزاده تخوار گفت که اگر میخواهد به جنگ برود، باید از نامور طوس (یکی از پهلوانان معروف) دوری کند. فرود سخنان او را شنید و با تیر کمان به جان یکی از سواران طوس زد و او را به زمین انداخت. این کار باعث شد تا دل طوس از خشم پر شود.
لشکریان به دور هم جمع شدند و شروع به صحبت درباره فرود کردند که چرا توانسته یکی از پهلوانان بزرگ را به زانو درآورد. حتی پیرمردی از ترس تیر فرود، به شدت به وحشت افتاد. فرود، پس از پیروزی خود بر کوه فرود آمد و تمام جمعیت غمگین شدند.
گیو به فرود گفت که این پیروزی اندازهای ندارد و نباید فراموش کنند که سیاوش، نام بزرگی دارد و جان خود را فدای او کنند. آنها تصمیم گرفتند که از درگیری و دشمنی بپرهیزند و به نام سیاوش اتحاد خود را حفظ کنند، چرا که این جنگ فایدهای نداشت و فقط باعث هلاکت و شکست میشد.
هوش مصنوعی: در مورد جوانی که به دژ آباد میرسد، میتوان گفت که او به مانند یک دژ محکم و پربرکت است که در آن محافظان و نگهبانان زیادی حضور دارند.
هوش مصنوعی: تمام زیبایانی که در دنیا هستند، مانند پارچههای ابریشمی چینی زیبا به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: بازگشت جوان از آنها باعث میشود که روشنایی و امید او کمرنگ شده و زندگیاش تیره و غمگین گردد.
هوش مصنوعی: توسعه قدرت و توانایی در نبرد را به شاهزاده تخوار یادآوری کرد و گفت اگر خواهان پیروزی در میدان جنگ هستی، باید تلاش کنی و آماده باشی.
هوش مصنوعی: هرگاه به انسان بزرگ و با افتخار طوس حمله کنی، به جای آنکه از او بگریزی، بهتر است که با شجاعت و قدرت خود بر او پیروز شوی.
هوش مصنوعی: اگر زمانی برای او فرا برسد، دیگر نمیتواند به آسانی مانند یک تیر از کمان رها شود.
هوش مصنوعی: زمانی که فرمانده بر این کوه سرشکسته و تیز بیفتد، اکنون لشکرش نیز به او خواهد پیوست.
هوش مصنوعی: تو در جنگ او که کسی را به زمین نمیاندازد، نقشی نداری و نشانههای او را نمیشناسی.
هوش مصنوعی: شخصی از بالای تپه به شنیدن این صحبتها مشغول شد و در نتیجه تصمیم گرفت تا کمان را به سمت پایین بکشد و از آن استفاده کند.
هوش مصنوعی: تیر کوچکی بر گردن اسب فرماندهای اصابت کرد، به گونهای که با تیر کمانداران تناسب داشت.
هوش مصنوعی: سر تازی از بین رفت و دل طوس پرکین، جان خود را از دست داد و سر او در باد معلق ماند.
هوش مصنوعی: وقتی لشکر به میدان میآید، سربازان پیاده با کلاهخود و لباسهای خاکی و به هم ریخته در صفوف میایستند.
هوش مصنوعی: او به کنار فرود آمد و در حال گواهیدادن گفت که آن پهلوان مشهور چه ویژگیهایی داشت.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به وضعیت ناامیدی و خستگی اشاره میکند. او میگوید که چگونه یک فرد از دست یک سوار (نظامی یا غریبه) به ستوه آمده و نمیتواند به خوبی در مبارزه و میدان جنگ عمل کند. در واقع، او میخواهد بگوید که این فرد احساس ناتوانی و بیحوصلگی میکند و نمیداند چگونه باید در این موقعیت خطرناک و پرتنش ادامه دهد.
هوش مصنوعی: مریدان با شوق و شادی به خنده پرداختند و از دل به وجد آمدند.
هوش مصنوعی: یک پیرمرد در زمان جوانیاش، از ترس تیراندازی به زمین افتاد و غلتید.
هوش مصنوعی: سپهبد از کوه پایین آمد و گروهی با دلهای غمگین و نگران از آنجا خارج شدند.
هوش مصنوعی: اکنون که تو به سلامت بازگشتی، نباید چهرهات را با آب مژه شست.
هوش مصنوعی: از آن کار با ارزش و مهم دوری کن، زیرا سپهدار نیو با پای پیاده آمده است.
هوش مصنوعی: گفت: این کار را نمیتوان اندازهگیری کرد، چهرهی نامآوران همیشه تازه و نوین باقی میماند.
هوش مصنوعی: اگر پادشاهی با گوشوارهای زیبا است، پس چرا لشکر گرسنهای را به دنبال خود میآورد؟
هوش مصنوعی: نباید همیشه با هم توافق کنیم و در هر موضوعی یکسان فکر کنیم، زیرا هر داستان و موضوعی جنبههای مختلفی دارد.
هوش مصنوعی: اگر طوس یک بار تندی کند، زمانه پر از درد و رنج خواهد شد.
هوش مصنوعی: ما باید جانمان را برای سیاوش بدهیم و هرگز نباید این بدی را فراموش کنیم.
هوش مصنوعی: از طلا و جواهرات با ارزش او، سربازی با افتخار و از تبار نوذر جان به در میبرد.
هوش مصنوعی: در این جهان، وقتی به حالت ذلت و شکست رسیدهایم، چه چیزی ممکن است برای ما باقی مانده باشد که ارزش مشاهده یا تجربه کردن داشته باشد؟
هوش مصنوعی: گروهی از نوادگان جم و مغز و عقل قباد، به دلیل نادانی، این جنگ را آغاز کردند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.