گنجور

 
فیاض لاهیجی

کو غم که ناله را به اثر آشنا کند

الماس را به داغ جگر آشنا کند

ما و فریب گوشة چشمی که از فسون

بیگانه را به نیم نظر آشنا کند

نگذاشت شرم دوست که دل با هزار شوق

خونابه را به دیدة تر آشنا کند

شیون مکرر است بگویید عندلیب

این نغمه را به طرز دگر آشنا کند

ترسم که رفته رفته هوادار زلف تو

دست هوس ترا به کمر آشنا کند

تا شرم هست پردة بیگانگی بجاست

ما را شراب با تو مگر آشنا کند

فیّاض را چو تیغ به سر می‌زند رقیب

دستی که از غم تو به سر آشنا کند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode