گنجور

 
فیاض لاهیجی

خواهم که شبی سرزده آیم به در صبح

تا جرعة فیضی کشم از جام زر صبح

در فیض سحر درج بود دولت جاوید

اقبال دهد باج به دریوزه‌گر صبح

آفاق به نور گهر خویش بگیرم

چون مهر اگر گام زنم بر اثر صبح

پرواز کند با نفسم طایر معنی

خورشید تواند که شود همسفر صبح

دربسته به ما صبح درآ از در یاری

تا باز گشاییم به هم قفل زر صبح

بگشای گریبان و سحر کن شب ما را

تا چند توان گشت چنین دربدر صبح

اکنون که نوا بر لب فیّاض گره شد

با مرغ سحرخیز که گوید خبر صبح