گنجور

 
فیاض لاهیجی

عشق را پیغمبرم داغ جنون تاج منست

این غزل‌های بلند تازه معراج منست

کرده تسخیر دو عالم آهم از اقبال عشق

گردن گردون به زیر منّت تاج منست

مجلسم را منّت شمع مه و خورشید نیست

طلعت من روشنی‌بخش شب داج منست

اهل معنی خوشه‌چین خرمن فکر منند

زلف خوبان معانی لفظ کج واج منست

برده بودم هر دو عالم را ولی در باختم

چون کنم در نرد طاقت! عشق لیلاج منست

در پناه عشق استغنا به گردون می‌زنم

بر سر تیر تغافل، چرخ آماج منست

رفت فیّاض آنکه دشمن می‌زد استغنا به من

این زمان چرخش به یمن عشق محتاج منست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode