گنجور

 
فایز

اسیرم کرده چشم مستت ای دوست

قتیلم کرده تیر شستت ای دوست

خوشا فایز رود اندر گدایی

ولی دستش بود در دستت ای دوست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode