این مشک سیه که یار را بالینست
پیرایه ماه و زینت پروینست
زلف سیهت بلای من چندنیست
باز این چه بلای خط مشک آگینست
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
این مشک سیه که یار را بالینست
پیرایه ماه و زینت پروینست
زلف سیهت بلای من چندنیست
باز این چه بلای خط مشک آگینست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنرا که فنا شیوه و فقر آیینست
نه کشف یقین نه معرفت نه دینست
رفت او زمیان همین خدا ماند خدا
الفقر اذا تم هو الله اینست
آن روز که بیش با من او را کینست
بیشش بر من کرامت تمکینست
گویم به زبان نخواهمش گر دینست
شوخیست که می کنم چه جای اینست
هشیار اگر زر و گر زرین است
اسب است ولی بهاش کم از زینست
هر کو به خرابات نشد عنین است
زیرا که خرابات اصول دینست
بسمل که سخن طراز مهرآیین ست
ارزش ده آن و مایه بخش این ست
او پادشه ست گر سخن اقلیم ست
او پیشروست گر محبت دین ست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.