گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

چه عجب گر خوی آن چهره دل ما ببرد

کوه را سیل چنین گر رسد از جا ببرد

به تماشای چمن رفتن آن سرو خوش است

نیست این خوش که رقیبش به تماشا ببرد

دل مجنون شده چون صید غزال لیلست

سود نبود عربش گرچه ز صحرا ببرد

دل که بی عاشقی افسرده نماید ای کاش

که سمومیش درین دشت به یغما ببرد

اندر آن کوی مگو نام تو شیدا چون شد

پیش او کیست که نام من شیدا ببرد

یار مهمان و مرا ضعف که آیا بی می

طرف میکده تسبیح و مصلا ببرد

فانیا گشته ز دیرش مگر آرند برون

دل آن را که می و ساقی ترسا ببرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode