گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

نسیم صبح نمود از تغار صهبا موج

چو باد شرطه که آرد ز روی دریا موج

به باده زورق می را گر افکنی باشد

چو کشتی ای که به دریا روان بود با موج

پی هلاک حریفان ز حله دختر رز

نموده هر طرف از لاله رنگ خارا موج

شبی که بود برش غیر مردم از غیرت

ازان سبب که فکندم به بحر سودا موج

ز چین ابرو و چاه ذقن فرو گشتم

چرا که هست ز گرداب غرقه ها تا موج

مگر برآوردم از بحر باده موج کرم

غریق را نبرد بر کنار دریا موج

نگر به بحر فنا شرح حال فانی خوان

ازان خطوط که سازد ز لجه پیدا موج

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode