گنجور

 
عین‌القضات همدانی

در نظر اول عاشق بیخود شود اگرچه در خواب بود زیرا که شراب مشاهده مرد افکن است هیچ کس را طاقت مقاومت او نبود عِنْدَ ظُهُورِ الْحَقِّ ثُبورُ الْخَلْقِ آنچه اضطراب در وجد از عاشق پدید آید ازین معنی بود و آنچه نوری گفته است بدین قریب است:

اَلْوَجْدُ یُطْرِبُ مَنْ فی الْوَجْدِ راحَتَهُ

وَالْوَجْدُ عِنْدَ وُجُودُ الْحَقِّ مَفْقُودٌ

قَدْ کانَ یُطْرِبُنی وَجْدی فَغَیِبْنی

عَنْ رُؤیَةِ الْوَجْدِ مافی الْوَجْدِ مُوجودٌ

اما بعضی اضطراب از نقصان مضطرب در دید آید و بعضی از کمال واجد در نظر نیاید چنانکه سنگ زیرین آسیا که اندر کمال گردش بود در نظر ساکن نماید وَتَرَی الجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب. چون هستی عاشق در مبادی اشراق نور جمال سوزد لَاَحْرَقَتْ سُبُحاتُ وَجْهِهِ ما انْتَهی اِلیْهِ بَصَرُهُ حرکت یا سکون را در وی درین حال نشان نتوان کرد عجب چون نماند اضطراب که کند هستی عاشق عاریت است و در انتظار مشاهده مانده و بر خود درمانده هر زمان می‌گوید.

انتظارم مده بر آتش و آب

نکند آنچه انتظار کند

در مشاهده نمود با ربود مع است و وجود با خمود مقارن و این سری بوالعجب است ذوق باید چند گویم ای عزیز چون طلیعۀ جمال پیدا شود درِقلعۀ نهاد بقوّت بشکند تا محبّقصد عالم معشوق کند آن شنیده باشی که چون مجنون بعد از کمال عشق نظر بر جمال لیلی افکند هستی او روی بعالم نیستی آورد ای برادر عِنْدَ ظُهورِ الْحَقِّ ثُبُور الْخَلْقِ

چون تو نمودی جمال عشق بتان شد هوس

رو که از این دلبران کار تو داری و بس