گنجور

 
عین‌القضات همدانی

عشق چو از عاشق هر چیز که جز معشوق بود محو کرد او را فرمود که اکنون روی بدل بیجهت خود آر و مرا هزار قبله پندار زیرا که چون فراش لاساحت دل از غبار اغیار پاک کند سلطان الا در وی بی کیفیتی نزول کند.

اَتانی هَواها قَبْلَ اَنْ اَعْرِفَ الْهَوی

فَصادَفَ قَلْبی خالیا فَتَمکَّنا

و این سرّآن معنی است که گفته‌اند که عاشق چون در خود نگرد معشوق را بیند و چون در معشوق نگرد خود را بیند اَلمؤمِنُ مِراةُ المُؤمِنِ. لعمری در دل چو او را یابی زود دل را مسجود خود ساز و سرپیش او فرود آر و از کس باک مدار نه بینی که ملائکهُ معصوم چون سرّ خَلَقَ اللّهُ ادَمَ عَلی صُورَتِهِ در آدم بدیدند بی اختیار در روی افتادند فَفَعُوالَهُ ساجِدینَ.

خود راز برای خویش غمناک مدار

بردار نظر ز خاک و بر خاک مدار

چون قبلۀ تو جمال معشوقۀ تست

رو سجده کن وز هیچکس باک مدار

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode