اگر عشق صفت لازمهی روح است بی او ناقص باشد و او خود بی روح نباشد چون سلطان جمال معشوق، ولایت نهاد عاشق را در ضبط آرد و دارالملک خود سازد عشق که صفت لازمهی روحست و روح که موصوف بدوست با یکدیگر تدبیر مفارقت کنند اگرچه ممکن نبود اما بی مکوّن و ظهوری نبود. عشق در کمین کُمون مخفی شود روح پندارد که رفت و بدین پندار خود را وداع کردن گیرد عشق خود نرفته باشد چون مکوّن در ظهور آمد بر روح غیرت آورد زیرا که از محبوب بینشان نشانها یابد پندارد که او اوست روح گوید «من او نیَم امّا بی او نیَم»:
من او نشوم ولیک بی او
واللّه که نیم یقینم اینست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.