گنجور

 
عراقی

دل دیوانه باز بر در عشق

به دمی درکشید ساغر عشق

باز جانم به مهر دربند است

مهره گرد آمده به ششدر عشق

کرد بازم مشام جان خوشبو

نکهتی از بخور مجمر عشق

وه! که ناگه بسر برآید باز

دیگ سودای ما بر آذر عشق

نامهٔ دوست زیر پر دارد

در هوای دلم کبوتر عشق

حسن روی تو می‌رباید دل

ورنه دل را نبود خود سر عشق

گر عراقی بدی خریدارت

لایق وصل بود و در خور عشق