باز غم بگرفت دامانم، دریغ
سر برآورد از گریبانم دریغ
غصه دمدم میکشم از جام غم
نیست جز غصه گوارانم، دریغ
ابر محنت خیمه زد بر بام دل
صاعقه افتاد در جانم، دریغ
مبتلا گشتم به درد یار خود
کس نداند کرد درمانم، دریغ
در چنین جان کندنی کافتادهام
چاره جز مردن نمیدانم، دریغ
الغیاث! ای دوستان، رحمی کنید
کز فراق یار قربانم، دریغ
جور دلدار و جفای روزگار
میکشد هر یک دگرسانم، دریغ
گرچه خندم گاه گاهی همچو شمع
در میان خنده گریانم، دریغ
صبح وصل او نشد روشن هنوز
در شب تاریک هجرانم، دریغ
کار من ناید فراهم، تا بود
در هم این حال پریشانم، دریغ
نیست امید بهی از بخت من
تا کی از دست تو درمانم؟ دریغ
لاجرم خون خور، عراقی، دم به دم
چون نکردی هیچ فرمانم، دریغ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از غم و اندوه عمیق خود به شدت صحبت میکند. او میگوید که غم بار دیگر بر او سایه انداخته و درد فراق یار او را رنج میدهد. احساس تنهایی و درماندگی او به حدی است که تنها راه حل را مرگ میبیند. او از دوستانش میخواهد که برایش رحمی کنند و میگوید که جور دلدار و سختیهای زندگی هر یک به گونهای او را میکشند. با وجودی که گاهی لبخند میزند، اما در درونش به شدت ناراحت است. انتظار وصال یار برای او همچنان بینتیجه مانده و در این حال پریشانی، هیچ امیدی به بهبودی ندارد.
هوش مصنوعی: باز غم به سراغم آمد و افسردگیام را فراگرفت، ای کاش که دست از گریبانم برمیداشت.
هوش مصنوعی: غصه و اندوهی را که به طور مداوم احساس میکنم، از نوشیدن یک جام از غم به دست میآورم. جز غم و اندوهی شیرین برایم باقی نمانده است و این برای من بسیار تاسفبار است.
هوش مصنوعی: غم و اندوه مانند ابری بر بالای قلبم سایه افکنده و ناگهان یک بیداری ناگهانی یا درد شدید به جانم هجوم آورده، افسوس که این وضعیت چقدر آزاردهنده است.
هوش مصنوعی: من به درد عشق یارم دچار شدم، کسی نیست که بداند چگونه درمانم کند. افسوس!
هوش مصنوعی: در این وضعیت سخت و دشواری که به آن گرفتار شدهام، هیچ راه حلی جز مردن نمیبینم؛ افسوس که چنین است.
هوش مصنوعی: کمک کنید ای دوستان، بر من رحم کنید، زیرا به خاطر دوری از یارم جانم در حال از دست رفتن است، افسوس.
هوش مصنوعی: دردها و سختیهایی که از طرف معشوق و تنگدستی زندگی به من میرسد، باعث میشود که من از خودم دور شوم و افسوس بخورم.
هوش مصنوعی: هرچند که گاهی میخندم، اما در دل گریان و ناراحت هستم، مثل شمعی که در میان نورش، شعلهاش به آرامی میسوزد. افسوس که حال من اینگونه است.
هوش مصنوعی: صبحی که قرار بود با وصال او روشن شود، هنوز هم در شبی تاریک از جدایی و دوری سپری میشود و من از این وضع، افسوس میخورم.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم کار خود را درست انجام دهم تا زمانی که این وضعیت آشفته ادامه دارد، افسوس.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که بخت من هیچ امیدی ندارد و تا چه زمانی باید از دست تو رنج ببرم؟ افسوس!
هوش مصنوعی: به ناچار، ای عراقی، هر لحظه که خون میخوری، چون هیچ وقت به حرف من گوش نکردی، افسوس!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.