طاب روح النسیم بالاسحار
این دورالندیم بالادوار؟
در خماریم کو لب ساقی؟
نیم مستیم کو کرشمهٔ یار؟
طرهای کو؟ که دل درو بندیم
چهرهای کو؟ که جان کنیم نثار
غمزهٔ یار مست و ما مخمور
لعل او تابدار و ما هشیار
خیز، کز لعل یار نوشین لب
به کف آریم جام نوش گوار
که جزین باده بار نرهاند
نیم مستان عشق را ز خمار
در سر زلف یار دل بندیم
که به روز آید آخر این شب تار
زیر هر تار مو نظاره کنیم
صد هزار آفتاب خوش دیدار
از رخش کافتاب، ذرهٔ اوست
بر فروزیم ذرهوار عذار
تا همه نور آفتاب بود
نبود بیش ذره را آثار
در چنین حال شاهد توحید
ننماید به عاشقان دیدار
به حقیقت یقین کنند که نیست
جز یکی در جهان جان دیار
نور وحدت چو آشکار شود
متواری شود جهان ناچار
در جهان ذره در فضای قدم
نور او آفتاب ذره شکار
ای دریغا! که پرتوی بودی
زانچه روشن شدی ازین گفتار
تا در آیینهٔ معاینهام
تافتی عکس نور این اسرار
چون مرا زین بهار بویی نیست
چه کنم وصف بوستان بهار؟
چشم خفاش را چه از خورشید؟
مرغ محبوس را چه از اشجار؟
چون که همرنگ آفتاب شویم
شاید آن لحظه گر کنیم قرار
کاشکار و نهان او ماییم
لیس فیالدار غیره دیار
ور نشد زین بیان تو را روشن
جام گیتینمای را به کف آر
کاش بودی به جای دم قدمی
یا ظهوری به جای این اظهار
یا در اول نهان شدی آخر
یا در انوار طی شدی اطوار
تا عراقی جان رسیده به لب
باز رستی ز دست خود یک بار
گر ببودم نبود پیوستی
کردمی آن نفس به جان اقرار
تا ببینی درو که جمله یکی است
خواه یکصد شمار و خواه هزار
هر پراکندهای که جمع شود
بر زبانش چنین رود گفتار
اگر عراقی زبان فرو بستی
آشکارا نگشتی این اسرار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حالاتی از عشق و وصال میپردازد. شاعر در جستجوی لب ساقی وکرشمه یار است و به مستی عشق و زیباییهای معشوق اشاره میکند. او به یاد زلف یار و دلبستگیاش میافتد و به نور و حقیقت وحدت اشاره میکند. همچنین، به تضاد میان هشیاری و خمار بودن در عشق پرداخته و به اهمیت شناخت معشوق بهعنوان حقیقتی واحد در جهان اشاره میکند. در نهایت، شاعر به سرنوشت و حقیقت هستی اشاره میکند و از معانی پنهان و روشن در عشق سخن میگوید.
هوش مصنوعی: در زمان سحر، روح نسیم خوشایند و دلانگیز است، آیا چنین محیطی به دور از غمها و مشکلات، وجود دارد؟
هوش مصنوعی: ما در حال نشئه و غرق لذت هستیم، اما هنوز هم به دنبال نگاه و لبخند دلربای معشوقهامان میگردیم.
هوش مصنوعی: کجا میتوانیم عزیز را پیدا کنیم که دل خود را به او بسپاریم؟ و کجا میتوانیم صورت زیبایی پیدا کنیم که جانمان را برای او فدای کنیم؟
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی محبوب، ما را تحت تأثیر قرار داده و سرمست کرده است. در حالی که او با ناز الفت خود ما را به شور و شوق میآورد، ما هنوز در حالت هوشیاری نیستیم و دچار مستی و غم هستیم.
هوش مصنوعی: برخیز، تا از لبهای شیرین یار، جام نوشی را در دست بگیریم.
هوش مصنوعی: تنها این نوشیدنی عاشقانه میتواند مستی عاشقان را از خواب آلودگی بیدار کند و نجات دهد.
هوش مصنوعی: ما دل خود را در زلف معشوق گره زدهایم، زیرا امیدواریم که در نهایت این شب تار و تاریکی، روشنایی و روشنایی روزی خواهد آمد.
هوش مصنوعی: هر جا که به دقیقترین جزئیات نگاه کنیم، زیبایی و درخششهای زیادی را خواهیم دید که جذابیت خاصی دارند.
هوش مصنوعی: نور خورشید از چهرهاش میتابد و ما نیز مانند ذرات کوچک، به زیبایی و درخشش او میافزاییم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نور آفتاب وجود دارد، هیچ نشانهای از کوچکترین ذرهای نخواهد بود.
هوش مصنوعی: در چنین شرایطی، وجود معشوق واقعی و یگانه، برای عاشقان قابل مشاهده نیست.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در جهان، تنها یک حقیقت وجود دارد و همه باید به این واقعیت ایمان داشته باشند که جز یکی چیزی نیست.
هوش مصنوعی: وقتی نور یکتایی و وحدت نمایان شود، جهان ناچار محو خواهد شد.
هوش مصنوعی: در این جهان، ذرهای در جایی که نور او قرار دارد، به مانند آفتابی است که ذرهها را به دام میاندازد.
هوش مصنوعی: ای کاش! تو نوری بودی که از این سخن روشن شدی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در آینهٔ ضمیرم، تصویر نور این اسرار را ببینم.
هوش مصنوعی: وقتی من از بوی بهار بهرهای ندارم، چه باید بگویم دربارهی زیبایی و وصف بوستان بهار؟
هوش مصنوعی: چشم خفاش به نور خورشید توجهی ندارد و مرغی که در قفس گرفتار شده، به درختان و طبیعت بیرون احساسی ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی که به رنگ آفتاب در بیاییم، ممکن است در آن لحظه آرامش پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: ما تنها ساکنان این خانه هستیم و جز او کسی در این جا نیست.
هوش مصنوعی: اگر از این گفتار تو چیزی روشن نشد، پس جام گیتینما را در دست بگیر و آن را مشاهده کن.
هوش مصنوعی: ای کاش که به جای سخن گفتن و ابراز احساسات، فقط یک لحظه در کنار تو میبودم یا اینکه حضوری واقعی از تو در کنارم بود.
هوش مصنوعی: یا در آغاز، در خفا و پنهان بودی یا اینکه در نور و روشنایی به دگرگونی و تغییر درآمدی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که عراقی به مرز جان رسیده، از دست خود یک بار رهایی پیدا کن.
هوش مصنوعی: اگر من بودم، هیچ وابستگیای نداشتم و آن لحظه را با جانم تایید میکردم.
هوش مصنوعی: ببین که همه چیز در اصل و بنیاد یکی است، چه تعدادشان صد باشد و چه هزار.
هوش مصنوعی: هر کسی که در میان مردم منتشر باشد و در جمع قرار گیرد، به راحتی میتواند از آنچه بر دل و زبانش میگذرد صحبت کند.
هوش مصنوعی: اگر زبانت را از گفتن حقایق ببندی، به وضوح این رازها برایت فاش نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر رخش زلف عاشق است چو من
لاجرم همچو منش نیست قرار
من و زلفین او نگونساریم
او چرا بر گل است و من بر خار؟
همچو چشمم توانگر است لبم
[...]
زان مرکّب که کالبد از نور
لیکن او را روان و جان ازنار
زان ستاره که مغربش دهنست
مشرق او را همیشه بر رخسار
بارگی خواست شاد بهر شکار
بر نشست و بشد بدیدن شار
ای دل نا شکیب مژده بیار
کامد آن شمسه بتان تتار
آمد آن سرو جلوه کرده به ناز
آمد آن گلبن خمیده ز بار
آمد آن بلبل چمیده به باغ
[...]
هست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار
ای نگار بدیع وقت صبوح
زود برخیز و راح روح بیار
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.