بخش ۹۹ - دستور حمله ازهر طرف به ح علی اکبر
چو دید این چنین پور ناپاک سعد
به لشگر خروشید مانند رعد
که هان لشگر این رسم پیکار چیست
مگر درنهاد شما عار نیست
بتازید بر وی همه همعنان
بگیرید گردش به تیغ وسنان
بدو تیر باران نمایید سخت
بدوزید بر پیکرش برگ و رخت
سپه کاین شنیدند درتاختند
سنان بر کشیدند و تیغ آختند
زهر سو به شهزاده ی بی نظیر
ببارید باران شمشیر و تیر
تن پاک فرزند دلبند شاه
پراز رخنه شد از خدنگ سپاه
تو گفتی که از تیر آن نامور
همایون همایی است پر بال و پر
زبس تیر پران و پر عقاب
تو گفتی عقابی است اسب عقاب
زهر حلقه ی جوشن آن جوان
یکی جوی خون شدبه هامون روان
برآن زخم ها جوشنش خون گریست
وزو جان داوود افزون گریست
زبس غنچه ی زخم رست ازبرش
یکی ارغوان زار شد پیکرش
به روی زره گفتی آن تیغ زن
بپوشیده از خون یکی پیرهن
زبسیاری زخم و آسیب ودرد
زسنگینی برگ و ساز نبرد
عطش راه بینایی وی گرفت
ره از پیکر ش رودی از خون گرفت
چنان خشک شد دردهانش زبان
تو گفتی که چوبی است یا ارغوان
زگرمی خور تفته شد جوشنش
همی سوخت ازآن توان تنش
درون و برونش چنان سوختی
که از آه او آسمان سوختی
به سوی پدر شد روان بهر آب
چو جیحون که آرد به دریا شتاب
بیامد پر ازخاک وخون چهر پاک
به پوزش برشه ببوسید خاک
چو فرزند را شه بدانحال دید
ندانم که بر وی چه آمد پدید
به شه گفت شهزاده ی نامدار
که ای قلزم بخشش کردگار
مرا تشنه گی کشت و از پا فکند
تنم ناتوان گشت و جان دردمند
چه باشد اگر شربتی آب سرد
ببخشی مراوارهانی زدرد
بکشتم بسی نامدار و دلیر
که بودند با چنگ ودندان شیر
به پاداش این خدمت ای شهریار
به من قطره ای زابر رحمت ببار
گرم جرعه ای آب بخشی کنون
برانگیزم از پهنه دریای خون
چه باکم ازین لشگر بی شمار
نیاندیشد آتش زانبوه خار
بدو گفت گریان شه ای نیکبخت
که باشد به فرخ نیاکانت سخت
که بینند اینسان ترا در تعب
دراین پهنه از تشنگی خشک لب
بسی نیز دشوار باشد به باب
که نتواندت داد یک جرعه آب
برو کاینک ازدست خیرالبشر
خوری آب سرد ای گرامی پسر
پس آنگه زبان در دهانش نهاد
ز سرچشمه ی عشق آبش بداد
دریغا بداز تشنگی خشک تر
زبان پدر ازدهان پسر
یکی مشتری تابش انگشتری
که بودش سلیمان به جان مشتری
نهاد آن شه ازمهر آرام را
به کام آن سرافراز ناکام را
زبان مهر کردش نه آبش بداد
به اسرار حق توش وتابش بداد
رکاب پدر را پسر بوسه داد
به بدرود اهل حرم رو نهاد
چو آمدبه نزدیک آن بارگاه
دویدند پوشیده رویان شاه
بدیدند کان شاه پیروز جنگ
چو شاهین برآورده پر از خدنگ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بخش از داستان، پسری ناپاک و بیرحم به لشکر فرمان میدهد و آنها به طرز خشونتآمیزی به او حمله میکنند. پسر شاه به شدت مجروح میشود و با جراحتهای بسیار به سوی پدرش میرود. او در حالتی از درد و تشنگی به پدرش میرسد و از او آب میخواهد. پدر با دلسوزی و نگرانی به او نگاه میکند و از عمق نگرانیاش برای وضعیت پسرش میگوید. در نهایت، پدر به او آب میدهد و او را در آغوش میکشد. سپس، صحنه به توصیف شجاعت شاه و جنگجویانش برمیگردد که همچنان در حال مبارزه هستند.
هوش مصنوعی: زمانی که سعد، این جوان ناپاک را دید، مانند رعد و برق در لشکر فریاد زد.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به جنگ و نیت جنگجویان اشاره دارد و سوالی را مطرح میکند. در واقع از آنها پرسیده میشود که آیا در درون شما خجالت و شرم وجود ندارد که در این جنگ شرکت میکنید؟ این هرج و مرج و نبرد به چه دلیل و بر سر کدام رسم و آیین است؟ سوال به نوعی نقدی به روحیه و انگیزه جنگجویان دارد.
هوش مصنوعی: به او حمله کنید و همه به همراه یکدیگر به او یورش ببرید و در این حمله با شمشیر و کارد به شدت رفتار کنید.
هوش مصنوعی: به او تیرهای بارانمانند بزنید و بر تنش برگ و لباس سخت بدوزید.
هوش مصنوعی: سپاه وقتی این خبر را شنید، به سمت دشمن هجوم آوردند و نیزهها را بالا بردند و تیغها را آماده کردند.
هوش مصنوعی: از همه سو به سمت آن شهزاده بینظیر، باران شمشیر و تیر ریخته شد.
هوش مصنوعی: بدن پاک و معصوم فرزند عزیز شاه به خاطر تیرهای سپاه، پر از زخم و آسیب شده است.
هوش مصنوعی: تو گفتی که از تیر آن پروازکننده مشهور و بزرگ، بال و پرش به زیبایی گسترده است.
هوش مصنوعی: به قدری تیرانداز و شکارچی تو ماهر و توانمند هستی که وقتی در آسمان پرواز میکنی، گویا خودت یک عقاب هستی که بر روی اسبش نشسته است.
هوش مصنوعی: زهر حلقه زره آن جوان باعث شد که خون او مانند جوی آب به سمت هامون روان گردد.
هوش مصنوعی: بر روی زخمها، جوشنی از خون میریزد و از آن زخمها، جان داوود نیز بیشتر ناله و گریه میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر زخمهای بسیار، یکی از غنچهها از درد به زار و پریشان شدن شبیه گل ارغوان گشته است.
هوش مصنوعی: بر روی زرهاش گفتی، آن شمشیرزن که پیراهنی از خون به تن دارد.
هوش مصنوعی: بسیاری از زخمها و دردها ناشی از سنگینی بار و فشار ناشی از مبارزه است.
هوش مصنوعی: عطشی که به دنبال روشنایی و بینایی است، راهی را انتخاب کرد و از وجود او مانند یک رود، خونی جاری شد.
هوش مصنوعی: زبانش به قدری خشک و خفیف شده بود که گویی چوب یا چوب ارغوان است.
هوش مصنوعی: از گرمای شدید، زرهاش در حال سوختن است و این نشان میدهد که او چقدر در خطر و دشواری قرار دارد.
هوش مصنوعی: درون و بیرون او به قدری داغ و سوزان بود که حتی آسمان نیز از صدای آه او به آتش درآمد.
هوش مصنوعی: به سمت پدرش رفت تا آب بیاورد، مانند جیحون که با سرعت به سوی دریا حرکت میکند.
هوش مصنوعی: او با چهرهای پاک و پر از خاک و خون آمد و برای طلب بخشش، خاک را بر پیشانی خود بوسید.
هوش مصنوعی: وقتی شاه فرزندش را در آن وضعیت دید، نمیدانم چه احساسی به او دست داد.
هوش مصنوعی: به شاه گفت فرزند بزرگ و معروف که ای دریای توانگری و بخشش خداوند.
هوش مصنوعی: من را تشنه کرد و از پایم انداخت، بدنم ناتوان شد و جانم پر از درد است.
هوش مصنوعی: اگر به من شربت و آبی سرد بدهی، آیا این باعث میشود که غم و درد مرا از بین ببرد؟
هوش مصنوعی: من افراد شجاع و معروف زیادی را از پای درآوردم که مانند شیر با چنگ و دندان میجنگیدند.
هوش مصنوعی: ای شهریار، به خاطر این خدمتی که برای تو انجام دادم، لطفاً اندکی از رحمت و محبتت را به من عطا کن.
هوش مصنوعی: اگر مقدار کمی آب به من بدهی، الان میتوانم از عمق دریاهای خونی که در درونم وجود دارد، جان دوبارهای بگیرم.
هوش مصنوعی: من از این جمعیت بزرگ نگران نیستم، زیرا آتش چیزی نخواهد بود که به جنس خار آسیب بزند.
هوش مصنوعی: او به شاهی که نیکو مقدر و خوشاقبال است گفت: که آیا تو به نیکی و خوشنامی اجداد خود افتخار میکنی؟
هوش مصنوعی: بسته به تفسیر میتوان گفت که در این شعر به حالتی اشاره شده که شخصی در عذاب و تشنگی به سر میبرد و دیگران او را در این وضعیت میبینند. این تصویر conveys احساسی از تنهایی و رنج است، در حالی که دیگران فقط ناظر هستند و نمیتوانند به او کمک کنند.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات کارهایی که به نظر ساده میآیند، در عمل میتوانند بسیار دشوار باشند. به ویژه وقتی که برای دستیابی به چیزی، حتی به میزان خیلی کم، با موانع زیادی روبهرو شویم.
هوش مصنوعی: برو، زیرا از دست بهترین موجودات بشر، آب سردی نوشیدهای، ای پسر گرامی.
هوش مصنوعی: سپس او زبانش را در دهانش قرار داد و از منبع عشق، به او آب بخشید.
هوش مصنوعی: ای کاش پدر از شدت تشنگی خشکتر از زبان پسر خود دردهانش نشود.
هوش مصنوعی: یک مشتری درخشان که انگشتری از سلیمان داشت، جانش را فدای آن انگشتر کرده بود.
هوش مصنوعی: شاه محبوب و مهربان، آرامش را به کسی که در جستجوی موفقیت و پیروزی است، میدهد، اما آن فرد به نتیجه مطلوب دست نمییابد.
هوش مصنوعی: زبان او را زیر نظر گرفت و هیچ چیزی به اسرار حقیقت نیامد؛ تنها تابش و روشنی اویی را مشهود ساخت.
هوش مصنوعی: پسر به نشانه وداع، پای پدر را بوسید و به سوی خانوادهاش رفت.
هوش مصنوعی: وقتی به آن درگاه نزدیک شدند، کسانی که پوشیده و با احترام بودند، به سرعت حرکت کردند.
هوش مصنوعی: آنها دیدند که آن پادشاه پیروز جنگ مانند یک شاهین با پرهای پراکنده و آماده برای پرواز آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.