بخش ۹ - در ذکر شهادت علی بن حر پیش از پدر بزرگوار ش بنا بر روایت ابی مخنف
ز دانشوری دیده ام درکتاب
که با حر نام آور کامیاب
سوی شاه آمد سه تن نامجوی
غلام و برادرش و فرزند اوی
گرانمایه پورش علی نام داشت
که ازبخت فرخنده فرجام داشت
ده و شش بپیمود از سالیان
پدر شیر و خود بچه شیری ژیان
مرآن هم که با حر ز یک باب و مام
برادر بدی مصعبش بود نام
دژ آهنگ شیری به پیگار بود
چو نامی برادر به هرکار بود
همان بنده ی حر یکی مرد بود
که چون خواجه گان روز ناورد بود
کجا قره بد نام آن پاکزاد
کزو خواجه ی نامور بود شاد
ازآن پس که درنزد سبط رسول (ص)
بشد توبه ی حر فرخ قبول
دلاور به فرزند آزاده گفت:
که ای با هنر چون نیاکانت جفت
ازآن رو بپروردمت درکنار
که آیی مرا در دو گیتی به کار
دراین گیتی ام آرزویی نماند
که دل کام ازو با وجودت نراند
کنون نوبت آن جهان من است
که سرمایه ی جاودان من است
ز تو شه تهی دست بابت مخواه
سر خویشتن ده مرا زاد راه
دراین جنگ پیشی بجوی از پدر
مرا شاد ساز ای دلاور پسر
همی خواهم ار زانکه یاری کنی
تودور از من این شرمساری کنی
بگفت: ای پدر اینک آماده ام
روان و سر و تن تو را داده ام
مراباخود اکنون ببر سوی شاه
وز او رخصتم بهر پیکار خواه
ببین تا چسام سرخ رویت کنم
همه کار برآرزویت کنم
به شادی جوانمرد روشن روان
سوی شاه دین با پسر شد روان
به پوزش خم آورد یال یلی
به شه گفت: کای یادگار علی
یکی خرد قربانی آورده ام
کش از بهر این روز پرورده ام
ببخش از پی رزم دستوری اش
مهل دیو گیرد به مزدوری اش
شهنشه بدو گفت: کای سرفراز
به مرگ جوانت چه آمد نیاز
ندانی که از مرگ پور جوان
پدر را شود راست بالا نوان
هنوز از جوان هیچ نادیده کام
بدو برمسوزان دل زار مام
تو و پدر تو میهمان من اید
دوزنهاری اندر امان من اید
به کشتن که زنهاری خویش داد؟
بمانید آسوده بر جای شاد
سپهدار حر گفت: کای شهریار
مکن پیش دشمن مرا شرمسار
فدایی کت آورده ام در پذیر
کهین کشته اش در ره خویش گیر
بدینسان چو دید آن خداوندگار
پذیرفت پوزش ز جنگی سوار
دل مرد اسب افکن آمد به جای
بفرمود تا زاده ی پاکرای
بپوشید درع و برانگیخت اسب
زسم خاک برآسمان ریخت اسب
جوان چون سوی پهنه یکران براند
سوی خود ز لشگر هماورد خواند
یکی دیو دژخیم بد درسپاه
کز او اهرمن بود زنهار خواه
چو بر مرد جنگی بیفکند چشم
برون تاخت یکران ز لشگربه خشم
نگشته هنوز او به کین گرم تاز
سپهدارزاده شدش پیشباز
نهشتش که آغازد او جنگ را
به جولان درآورد شبرنگ را
بدو زد یکی نعره ی جانگزای
ربودش براز کوهه ی بادپای
وزان پس بیفکند در پهنه خوار
سرآورد بدخواه را روزگار
دلیر دگر کرد آهنگ جنگ
به دست علی کشته شد بی درنگ
سه دیگر به شمشیر اوشد دونیم
وزو در دل لشگر افتاد بیم
از آن جنگ جستن درآن رزمگاه
برآن نامدار آفرین گفت شاه
ببالید حر سپهدار ازوی
چو گل شد زکردار او تازه روی
به ناگاه بر پور مرد سره
سپه تاخت از میمنه میسره
جوان برزد از روی خشم آستین
به دشمن برآمیخت شمشیر کین
هر آن مرد کورا دچار آمدی
به سوی عدم رهسپار آمدی
به سرش ارچه باران شمشیر بود
جوانمرد جنگی تر از شیر بود
یلان را دم تیغ آن زورمند
زره بر دریدی به تن چون پرند
به فرق آهنین ترک بدخواه شوم
بر تیغ او نرم تر بد زموم
هم آخر بدو تیغ کین آختند
به خاکش زاسب اندر انداختند
زخون تنش لعل گون شد زمین
دل شاه و یاران او شد غمین
پسر کشته سالار شمشیر زن
بیامد بر کشته ی خویشتن
بیالود با خون اوروی و موی
به شکرانه بنهاد برخاک روی
کت آرم سپاس ای خداوند پاک
که این کشته در راه دین شد هلاک
ننالم من ازمرگ فرزند خویش
نگریم به سوگ جگر بند خویش
کنونم چو گل چهره بشکفته شد
که قربانی من پذیرفته شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، داستانی از جنگ و دلاوری یکی از شخصیتهای تاریخی به نام علی و پدرش حر روایت میشود. سه نفر به نزد شاه میآیند که یکی از آنها فرزند علی است. علی جوانی دلاور و شجاع است که مورد محبت پدرش قرار دارد و پدر از او میخواهد تا در میدان جنگ جانش را به خطر بیندازد و شجاعانه بجنگد.
در جنگ، علی با شجاعت به جنگ دلاوران دشمن میرود و بسیاری از آنها را شکست میدهد. او با تواناییهایش توجه شاه را جلب میکند اما در نهایت کشته میشود. پدرش حر، با دل شکسته و در حالی که بر سر فرزندش میگرید، از خداوند شکرگزاری میکند که علی در راه دین جان فشانی کرده است. این داستان تجلی قدرت، شجاعت و جانفشانی در راه هدفهای والا است.
هوش مصنوعی: در کتابها دیدهام که افراد دانشمند با نام نیک خود موفق و کامیاب شدهاند.
هوش مصنوعی: سه نفر به سوی پادشاه رفتند؛ یکی از آنها نامجو و دیگران برادر او و فرزندش بودند.
هوش مصنوعی: پسری باارزش و گرانقدر به نام علی وجود داشت که سرنوشت خوبی نصیبش شده بود.
هوش مصنوعی: ده و شش سال از عمر پدر گذشته است و او مانند شیر است و خود بچهاش نیز همچون شیر نیرومند و شجاع است.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصی به نام حر میپردازد که با برادرش، مصعب، رابطهای دارد و به نوعی در یک موضوع مشترک با او در ارتباط است. اشاره به این دارد که حر و مصعب در یک زمینه یا مسئله مشابهی همراستا هستند، و نام مصعب نیز در این context مطرح میشود.
هوش مصنوعی: در این مصراع، اشاره شده است که دژ و قلعهای که به مانند شیری قوی و محافظتکننده است، مانند برادری است که در هر کاری برای کمک و حمایت حاضر است. به عبارتی، این دژ نماد قدرت و پشتیبانی است که همیشه آماده است تا از خود و دیگران دفاع کند.
هوش مصنوعی: یک مردی بود که مانند آن بندهی آزاد، روزها به خدمت خواجگان میپرداخت.
هوش مصنوعی: کجا است آن دختر با اصالت و با نام که از او بزرگمرد معروفی خوشحال بود؟
هوش مصنوعی: پس از آنکه حر به نزد سبط پیامبر (ص) رفت، توبهاش مورد قبول قرار گرفت.
هوش مصنوعی: دلیر به فرزند آزاد گفت: ای باهنر، مانند نیاکانت پیش برو و به آنها افتخار کن.
هوش مصنوعی: به همین دلیل تو را در کنار خود رشد دادم تا در جهانهای گوناگون، به من کمک کنی و به کار بیایی.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ آرزویی باقی نمانده است که دل از آن سیراب نشده باشد و به خاطر وجود تو آن را رها کند.
هوش مصنوعی: حالا نوبت آن دنیای من فرا رسیده که سرمایهی بیپایان من به شمار میآید.
هوش مصنوعی: از تو نباید انتظار داشته باشم که چیزی به من بدهی، بلکه از خودم بخواه که راه را برای زندگی بهتر و رشد خودم پیدا کنم.
هوش مصنوعی: در این نبرد از پدرم جلو بزن و مرا شاد کن، ای پسر دلاور.
هوش مصنوعی: میخواهم اگر تو میخواهی به من کمک کنی، از شرم و خجالت من دوری کنی.
هوش مصنوعی: او گفت: ای پدر، اکنون آمادهام و جان و تن خود را به تو تقدیم کردهام.
هوش مصنوعی: اکنون مرا با خودت به سمت شاه ببر و از او اجازه بگیر تا برای نبرد آماده شوم.
هوش مصنوعی: میخواهم به خاطر تو خود را به زیباترین شکل درآورم و تمام تلاش خود را برای برآورده کردن آرزوهایت به کار ببرم.
هوش مصنوعی: مرد نیکوکار و شاداب با روحی روشن به سمت پادشاه دین همراه با پسرش حرکت کرد.
هوش مصنوعی: یال یلی که به سمتی خم شده است، به پادشاه میگوید: ای یادگار علی، از تو عذر خواهی میکنم.
هوش مصنوعی: من یک خرد و دانایی را به عنوان قربانی آوردهام، زیرا برای این روز ویژه آن را آماده کردهام.
هوش مصنوعی: ببخش که پس از نبرد، امر او را به جان میخرم و دیو را به خاطر خدمتگزاریاش میسنجم.
هوش مصنوعی: پادشاه به او گفت: ای فرزند شجاع، چه نیازی به مرگ جوانت وجود دارد؟
هوش مصنوعی: نمیدانی که وقتی جوانی از مرگ میمیرد، پدرش چه درد و رنجی را تحمل میکند.
هوش مصنوعی: هنوز به هیچ چیز از جوانی او اطلاع ندارم، اما دل زار خود را از مصیبتها و رنجها به خاطر او نسوزان.
هوش مصنوعی: شما و پدرت مهمان من هستید و در این روزها در امنیت و آسایش به سر میبرید.
هوش مصنوعی: کیست که به خاطر مرگ خود را نجات دهد؟ بهتر است در آرامش و خوشحالی زندگی کنید.
هوش مصنوعی: سردار حر به شاه گفت: ای پادشاه، مرا در برابر دشمن خجالتزده نکن.
هوش مصنوعی: به خاطر تو و برای خدمت به تو، جانم را آوردهام؛ به پذیرش تو که کشته راه عشق خودم هستی.
هوش مصنوعی: پس از آنکه آن فرمانروای بزرگ جنگجو را دید، درخواست عذرخواهی او را پذیرفت.
هوش مصنوعی: دل مردی که شجاعت و دلیری دارد، چون اسبی رها شده به هیجان آمد و او دستور داد تا فرزند پاک و باکرامتی را فراهم کنند.
هوش مصنوعی: Armor بر تن کرد و اسب را به حرکت درآورد، به طوری که گرد و خاک تا آسمان بلند شد.
هوش مصنوعی: جوان به سمت دشتهای وسیع میرود و از لشگریانش میخواهد به سوی خود بیایند.
هوش مصنوعی: یک دیو ترسناک و خطرناک در سپاه وجود دارد که همانند اهریمن است و باید از او مراقبت کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که یک جنگجو به دشمنانش نگاه کرد، با خشم به سمت آنها حملهور شد و از لشکر خود به سرعت پیش رفت.
هوش مصنوعی: او هنوز به انتقام نیفتاده و خوشامدگویی به سپهدار زاده را میکند.
هوش مصنوعی: وقتی او آغاز جنگ را اعلام کرد، شبرنگ به میدان آمد و شروع به نبرد کرد.
هوش مصنوعی: ناگهان صدایی بلند و دلخراش او را از جا برداشت و به سمت کوهی که مانند پای باد بود، جلب کرد.
هوش مصنوعی: پس از آن، روزگار بر دشمن بدخواه غلبه کرد و او را در میدان به ذلت انداخت.
هوش مصنوعی: شجاعت دیگری آماده نبرد شد و به دست علی به سرعت کشته شد.
هوش مصنوعی: سه نفر دیگر به شمشیر او تقسیم شدند و از آن ترس در دل لشکر افتاد.
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، شاه به خاطر شجاعت و نامداری او، ستایش و تحسین کرد.
هوش مصنوعی: حر، فرمانده برجسته، به خاطر رفتار نیکش به مانند گلی تازه زیبا و خوشبو شده است.
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی بر فرزند مرد نیکوکار حملهای از سمت راست و چپ صورت گرفت.
هوش مصنوعی: جوان از روی خشم آستینش را بالا زد و به مقابله با دشمن رفت و شمشیر کینه را در دست گرفت.
هوش مصنوعی: هر مرد کوری که به تو نزدیک شد، در واقع در راه نابودی حرکت کرده است.
هوش مصنوعی: اگرچه بر سرش بارانی از شمشیر باشد، اما او در میدان نبرد شجاعتر از شیر است.
هوش مصنوعی: جوانمردان با قدرت و شجاعت خود، زره دشمن را مانند پر پر کنده و از پای او به زمین میزنند.
هوش مصنوعی: با سر تیز و سرد آهنین او را بر سختی چنگ میزنم، اما با دل نرم و مهربانی به او نزدیک میشوم.
هوش مصنوعی: در نهایت، دشمنان شمشیر کینه را به سوی او کشیدند و او را بر زمین انداختند تا زینت و افتخارش به پایان برسد.
هوش مصنوعی: خون او بر زمین ریخت و زمین را به رنگ لعل درآورد و دل شاه و دوستانش را پر از غم کرد.
هوش مصنوعی: پسر فرماندهی که شمشیرزن ماهر بود، بر روی جسد پدرش آمد.
هوش مصنوعی: با خون و موهای سرش صورتش را آغشته کرد و به عنوان شکرانه، روی خود را بر خاک نهاد.
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ، من از تو سپاسگزارم که این شخص در راه دین جان خود را فدای کرد.
هوش مصنوعی: من از مرگ فرزندم ناله نمیکنم، چون برای از دست دادن جگرم دلم میسوزد.
هوش مصنوعی: حالا که چهرهام مانند گل شکفته است، حس میکنم که جانم قربانیام پذیرفته شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.