ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۴ آمد بعیادت برم آن سرو سهی چون یافت خبر که بس سقیمست رهی پرسید که آرزوی تو چیست بگوی گفتم که ندارم آرزو جز ببهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شخصی به عیادت برم میآید و وقتی میفهمد که حالش خوب نیست، از او میپرسد که آرزویش چیست. برم پاسخ میدهد که آرزویی جز بهبود حالش ندارد.
هوش مصنوعی: سرو بلندی برای عیادت به سراغم آمد، اما وقتی خبر گرفت که حال من خیلی بد است.
هوش مصنوعی: سوالی کرد و گفت آرزویت چیست؟ پاسخ دادم که جز دوستی با ببهی آرزویی ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آمد بر من قاصد آن سرو سهی
آورد بهی تا نبود دست تهی
من هم رخ خود بدان بهی مالیدم
یعنی ز مرض نهادهام رو به بهی
ناگه ز درم در آمد آن سرو سهی
پر غم دل من کرد ز هر غصه تهی
از نار و بهیش یافتم روزبهی
بسپرد بیکبار بمن نار و بهی
گرچه کندت مساعدت روز بهی
آخر ز قضا به هیچ حیلت نرهی
تا هست بده چه فایده زآنکه نهی
دشمن ببرد خاک خورد گر ندهی
شفتالوی آبدارت ای سرو سهی
آمد ز ره بوسه به دندان رهی
سیب زنخت در دل من نار افکند
زین سوخته ناید پس از این بوی بهی
ای سر تا پا به تازگی سرو سهی
از جمله نیکوان به خوبی تو بهی
بر حسن و جمال بیش می افزاید
چشم آر و را چو خاک بر روی نهی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.