ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۳ روزی که ز تن قطع کند جان پیوند یا رب مکن این زبان جاری در بند تا شکر کرم گویمت آندم که بری از بستر خاکم سوی این کاخ بلند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از لحظهای صحبت میکند که جانش از بدن جدا میشود و از خداوند میخواهد که زبانش در آن لحظه نتواند چیزی بگوید. او میخواهد در زمانی که از زمین به سوی آسمان و کاخ بلند میرود، شکرگذار خداوند باشد.
هوش مصنوعی: روزی که جان از تن جدا شود، ای پروردگار، نگذار که این زبان در قید و بند بماند.
هوش مصنوعی: زمانی که از خاک به سوی این کاخ بلند میروم، میخواهم شکرگزار کرم و لطف تو باشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلف تو کمندیست همه حلقه و بند
خالی نبود ز حلقه و بند کمند
آن چاه بر آن سیم زنخدانت که کند؟
ور خود کندی مرا بدو در که فکند
صد ره گفتم که با من از عهد مخند
تا من به تو باشم از جهانی خرسند
این پند ترا نیامد آن روز پسند
هین خیز و دهل در چو بنپذیری پند
یک قوم در اختیار خود بی خبراند
یک قوم در اختیار حق در خطراند
بگذشته ز راه هر دو قومی دگراند
کز خود نه بخویشتن همی درگذرند
بیهوده بر آزار من ، ای سرو بلند
تیغت شستی بخون و خوردی سوگند
گر من بهلاک خویش گشتم خرسند
باری تو ز خویشتن چنین بد مپسند
در بندم از آن دو زلف بند اندر بند
نالانم از آن عقیق قند اندر قند
ای وعدهٔ فردای تو پیچ اندر پیچ
آخر غم هجران تو چند اندر چند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.