گنجور

 
 
 
جمال‌الدین عبدالرزاق

هر کس که نشان آن لب و دندان دید

در حقه لعل رشته مرجان دید

از چهره من حال دلم بتوان خواند

وز سینه او راز دلش نتوان دید

عطار

آن کس که ترا عزیزتر ازجان دید

مینتواند ترا کنون آسان دید

تو چشم منی گرت نبینم شاید

زان روی که چشم خویش را نتوان دید

اوحدالدین کرمانی

گر دل زتو وصل دید اگر هجران دید

از غایت اخلاص همه یکسان دید

تو جان منی اگر نبینم چه عجب

شرط است که جان خویش را نتوان دید

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه