گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
 
 
مهستی گنجوی

این خوش پسران که اصلشان از چکل است

سبحان الله سرشتشان از چه گل است

شیرین سخن و شکر لب و سیم برند

یارب که چنین آبحیات از چکل است

عطار

گر در هیچی مایهٔ شادی و بقاست

ور در همهای قاعدهٔ درد و بلاست

تا در همهای در همه بودن ز هواست

بگذر ز همه و هیچ میندیش که لاست

حکیم نزاری

بیداد ز عقل و خرد و هوش و دل است

فریاد ز باد و آتش و آب و گل است

گر می خورد و عقل و دل و خوش برد

گر می بیند کو بتر از من بحل است

حافظ

نام بت من که مه ز رویش خجل است

ده حرف ز نظم حافظ مرتحل است

اول ششم هجی و قلبش روشن

لیکن عجب آن که جمله اجزاش دل است

اهلی شیرازی

اهلی که هزار بلبل از وی خجل است

او نیز چو دیگر همین آب و گل است

زر شد مس او از نظر اهل دلان

اکسیر سعادت نظر اهل دل است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه