آصف ایام تاج ملک و دین عبدالکریم
ای برونق کار دین از رای ملک آرای تو
عقل باور دارد ار جان مصور خوانمت
زانکه همچون جان همه لطف است سر تا پای تو
در ازل خیاط صنع لایزالی دوختست
کسوت لطف الهی راست بر بالای تو
آز را کز بد و فطرت جوع کلبی همدم است
چار پهلو شد شکم از سفره نعمای تو
صاحبا گویا نئی آگه که روز عیش خویش
چون بشب میآورد ابن یمین مولای تو
بیصفا گشتست روز عیش او وقتست اگر
با صفا گرداندش یک التفات رای تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر درباره اهمیت و جایگاه عبدالکریم در دین و حکومت صحبت میکند. شاعر او را به عنوان کسی میبیند که کار دین را رونق میبخشد و عقل او را به زیبایی جان تشبیه میکند. او به وجود نیکویی و لطفهای الهی در وجود عبدالکریم اشاره میکند و بیانگر این است که روزهای شاد زندگی او تحت تأثیر رأی و توجه عبدالکریم قرار دارد. در نهایت، شاعر به این موضوع میپردازد که اگر روزهای شاد او تیره شده باشد، نیاز است توجهی از سوی عبدالکریم دوباره برقرار شود.
هوش مصنوعی: آصف ایام، کسی است که درخشان کنندهی روزهای سلطنت و دین عبدالکریم است. تو باعث رونق کار دین هستی و نظر تو در امور سلطنت، مورد احترام و توجه است.
هوش مصنوعی: عقل میگوید اگر تو را به عنوان یک روح تصویر کنم، چون تو به تمام وجودت پر از محبت و لطف هستی.
هوش مصنوعی: در آغاز، خیاطی که دارای توانایی نامحدود است، جامهای از لطف الهی را برای تو دوخته است و آن را بر سَر تو قرار داده است.
هوش مصنوعی: آز و حرص، حتی از طبیعت بد هم، به جان میافتد و همواره در جستجوی سیر کردن خود است. در نتیجه، شکم از نعمتهای تو پر شده و دیگر نیازی به غذا ندارد.
هوش مصنوعی: دوست من، آیا نمیدانستی که روز شادی و خوشیات چگونه به شب میرسد؟ ابن یمین، مولای تو، این موضوع را به تو یادآوری میکند.
هوش مصنوعی: روز شادی او تلخ و بیصفا شده است، اگر تو بخواهی میتوانی با یک نگاه محبتآمیز، آن را به روزی خوش تبدیل کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای تماشاگاه جانها صورت زیبای تو
وی کلاهِ فرقِ مردان پای تا به پایِ تو
چرخ گردان در طواف خانهٔ تمکین تو
عقل پیر احسنتگویِ حکمتِ برنای تو
چون خجل کردی دو عالم را پدید آمد ز رشگ
[...]
تا جهان باشد جهان بادا بکام و رأی تو
ملک در فرمان کلک مملکت آرای تو
سرمه چشم بزرگان باد خاک پای تو
وز بزرگان هیچکس ننشیند اندر جای تو
باد در حفظ ملک دین تو و دنیای تو
[...]
ای جهان برهم زده سودای تو سودای تو
چاشنی عمرم از حلوای تو حلوای تو
دامن گردون پر از در است و مروارید و لعل
میدوانند جانب دریای تو دریای تو
جانهای عاشقان چون سیلها غلطان شده
[...]
راستی گویم به سروی ماند این بالای تو
در عبارت مینیاید چهره زیبای تو
چون تو حاضر میشوی من غایب از خود میشوم
بس که حیران میبماندم وهم در سیمای تو
کاشکی صد چشم از این بی خوابتر بودی مرا
[...]
چون منی را کی رسد روی جهانآرای تو
دولت چشمم بود گردی ز خاک پای تو
روی بنمودی و غوغا در جهان انداختی
تا جهان باشد مبادا ساکن از غوغای تو
روزگارم ز استخوان سر چو انگیزد غبار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.