گنجور

 
ابن یمین

شهریارا بدان خدای که او

از جهانت گزید و شاهی داد

روز و شب را زخم نیل فلک

هم سفیدی و هم سیاهی داد

ز بر آسمان و زیر زمین

گاه قسمت بماه و ماهی داد

که مرا مر کبیست کز سستی

تن بیکباره در تباهی داد

کرده بر خویشتن خری ثابت

هر که بر اسبیش گواهی داد

باز ماند رهی ز راه گرش

باره باد پا نخواهی داد

نظری کن که بنده ابن یمین

شرح احوال خود کماهی داد