با خرد گفتم که داری در جهان جایی چنان
کاندر او دلخستهای یک دم برآساید ز رنج
گفت بگذر ز آن و این سادهدلیها ترک گیر
زان که نتوان یافتن بیخار گل، بیمار گنج
هست راحت در جهان مانند عنقا در زمان
غیر نامی نیست از وی اندرین دار سپنج
کس در این ایوان ششدر چون دمی بیرنج زیست
راحت جانت همیباید گذر زین چار و پنج
منزلت دور است و ره دشوار و تو نازکمزاج
بار بیش از حد طاقت بر تن مسکین مسنج
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از غم آن شوخ کپانی فغان دارم چو سنج
کرده سوداهای او ریش مرا ماش و برنج
باد یارب بدسگالت اندرین دار سپنج
ششدر اندر نرد درد و مات در شطرنج رنج
بعد باب کامیاب خویش با اندوه و رنج
روز عمر خویش را سر برده تا هفتاد و پنج
لیک هر روزش چو سالی بود از رنج شکنج
آخر از ویرانه دیر دهر آن نایاب گنج
طرفه گنجی در کف آوردی کنون بیهیچ رنج
چون نبردی رنج، شاها کی شناسی قدر گنج
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.