باز بیتابیام احرام چه در میبندد
کز غبارم نفس صبح کمر میبندد
فکر جولان همه تشویش عبارت سازی ست
فطرت آبله مضمون دگر میبندد
غیر دل گوشهٔ امنی که توان یافت کجاست
به چه امید نفس رخت سفر میبندد
عرضجوهر ندهی، بیحسدینیستفلک
ورنه چون آینه دستت به هنرمیبندد
نی دلیل است که این هرزه درایان طلب
بال و پر ریختن ناله شکر میبندد
ریزش ماده بر اجزای ضعیف است اینجا
آسمان سنگ به دامان شرر میبندد
وحشت عمرکمین شیفتهٔ فرصت نیست
صبح از دامن افشانده نظر میبندد
تا به کی قصهٔ مستقبل و ماضی خواندن
باخبر باش که افسانه نظر میبندد
عجزم از سعی وفا جوهر طاقت گل کرد
آب درکسوت یاقوت جگر میبندد
کسب جمعیت دل تشنهٔ ضبط نفس است
تنگی قافیهٔ موج گهر میبندد
شمع این محفلم از داغ دلم نیست گزیر
آنچه در پا فکنم عجز به سر میبندد
نالهام داغ شد از بی اثریها بیدل
تیغ چون منفعل افتاد سپر میبندد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کوه در بادیه شوق کمر میبندد
خاک چون آب روان بار سفر میبندد
نیست از فوطهربایان جهان پروایش
موی ژولیده خود هرکه به سر میبندد
ماه شبگرد من از خانه چو آید بیرون
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.