غزل شمارهٔ ۲۶۰۶
تا به شوخی نکشد زمزمهٔ ساز نگاه
مردمک شد ز ازل سرمهٔ آواز نگاه
در تماشای توام رنگ اثر باختن است
همچو چشمم همه تن گرد تک و تاز نگاه
گر همه آب بود آینه بیناییکو
نرسد اشک بهکیفیت انداز نگاه
دیگر از عاقبت تشنهٔ دیدار مپرس
هست از خویش برون تاختن ناز نگاه
همچو شمعیکهکند دود پس از خاموشی
حسرتت زمزمهای میکشد از ساز نگاه
طوبی از سایهٔ ناز مژهام میبالد
چقدر سرو توام کرده سرافراز نگاه
مشق جمعیت دل قدرت دیگر دارد
بر فسلک نیز نلغزید رسن باز نگاه
غم اسباب تعلق نکشد صاحب دل
مژه صیقل نزند آینه پرداز نگاه
گرد غفلت مشکافید که در عرصهٔ رنگ
بینشانیست خطای قدرانداز نگاه
چون شرارم چقدر محمل ناز آراید
یک تپشگرد دل و یک مژه پرواز نگاه
بیدل از نور نظر صافی دل مستغنیست
کسب بینش نکند آینهٔ ناز نگاه
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: بیدل نشر نگاه | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.
روحالله حبیبیپور نوشته:
مصراع دوم از بیت هفتم “فلک” صحیح هست، در صورتیکه به اشتباه “فسلک” ثبت شده است.
👆☹