ای شخص تو نشانه تیر محن شده
روحت به بارگاه صفا مرتهن شده
بی روی تو گرفته شکن روی آفتاب
وز رفتن تو سخن بی شکن شده
ببرید بند کیسه عمرت به دست قهر
این چرخ همچو کاسه همه تن دهن شده
من در غم تو زخمه ناهید سوخته
ناهید در عزای تو بربط شکن شده
دیدی که چرخ خاسته ننشست تا ندید
بر قامت تو خلعت سلطان کفن شده
از بهر هفته تو شهاب و اثیر و نسر
مرغ و تنور تافته و بابزن شده
ای در حریم حضرت خاصان ز طبع پاک
برده سخن به تحفه واینجا سخن شده
در باغ روزگار گیا دیده جفت زهر
چون لاله رخ نموده و زود از چمن شده
رفت آن به زیر دامن شب تا به وقت صبح
من با تو در میانه یک پیرهن شده
سر رشته رضای خدایت به دست باد
ای پای برگرفته! و از دست من شده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آفاق در مصیبت او ممتحن شده
این مرگ باعث الم مرد و زن شده
ای تشنه لب سرت ز چه دور از بدن شده
غسلت ز خون و، گرد و غبارت کفن شده
جسم تو پاره پاره به روی زمین ولی
بر نی سرت نظارهٔ هر مرد و زن شده
تو حشمت الهی و ز بیداد اهرمن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.