لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
ابوالفضل بیهقی

و روز پنجشنبه نیمه ذی الحجّه سپاه سالار علی‌ را خلعت پوشانیدند سخت فاخر و پیش آمد و خدمت کرد و امیر وی را بستود و بنواخت و گفت اعتماد فرزند و وزیر و لشکر بر تو مقصور است، خواجه با شما آید و او خلیفت ماست، تدبیر راست و مال لشکر ساختن بدوست و کار لشکر کشیدن و جنگ بتو، مثالهای او را نگاه میباید داشت و همگان را دست و دل و رای یکی باید کرد تا در غیبت ما خلل نیفتد. سپاه سالار زمین بوسه داد و گفت «بنده را جانی است، پیش فرمانهای خداوند دارد » و بازگشت.

و روز شنبه هفدهم این ماه وزیر را خلعت دادند خلعتی سخت فاخر بدانچه قانون‌ بود و بسیار زیادت که دل وی را در هر بابی نگاه میداشت، زیرا که مقرّر بود که مدار کار بر وی خواهد بود در غیبت سلطان. و چون پیش آمد، امیر گفت:

مبارک باد خلعت، و اعتماد ما اندرین شدن‌ بهندوستان بعد فضل اللّه‌ تعالی بر خواجه است و نذر است و آن را وفا خواهیم کرد. نخست فرزند را و پس سپاه سالار را و جمله حشم‌ را که میمانند بوی سپردیم و همگان را بر مثال وی کار باید کرد. گفت «بنده و فرمان بردارم و آنچه شرط بندگی است بجای آرم» و بازگشت، و وی را سخت نیکو حقّ گزاردند .

و روز دوشنبه نوزدهم ذو الحجّه امیر پگاه‌ برنشست و بصحرای باغ پیروزی‌ بایستاد تا لشکر فوج فوج بگذشت. و پس از آن نزدیک نماز پیشین این سه بزرگ: فرزند و وزیر و سپاه سالار پیاده شدند و رسم خدمت بجای آوردند و برفتند. و خواجه بونصر نوکی را استادم نامزد کرد بفرمان عالی و با وزیر برفت انهی‌ را .

و روز پنجشنبه هشت روز باقی مانده از ذو الحجّه امیر، رضی اللّه عنه، از غزنی برفت بر راه کابل تا بهندوستان رود غزو هانسی را. و ده روز بکابل مقام کرد.

تاریخ سنه تسع و عشرین و أربعمائه‌

غرّه محرّم روز شنبه بود. و پنجشنبه ششم این ماه از کابل برفت. و روز شنبه هشتم این ماه نامه‌ها رسید از خراسان و ری همه مهم و امیر البتّه بدان التفات نکرد، استادم را گفت: نامه بنویس بوزیر و این نامه‌ها درج‌ آن نه تا بر آن واقف گردد و آنچه واجب است در هر بابی بجای آرد، که ما سر این نداریم‌ .

و روز سه‌شنبه پنج روز مانده از محرّم امیر به جیلم‌ رسید و بر کران آب نزدیک دینار کوته‌ فرود آمد. و عارضه‌یی افتادش از نالانی‌ و چهارده روز در آن بماند، چنانکه بار نداد و از شراب توبه کرد و فرمود تا هر شرابی که در شرابخانه برداشته بودند در رود جیلم ریختند و آلات ملاهی‌ وی بشکستند و هیچ کس را زهره نبود که شراب آشکار خوردی که جنباشیان‌ و محتسبان‌ گماشته بود و این کار را سخت گرفته. و بوسعید مشرف را بمهمّی نزدیک جنکی هندو فرستاد بقلعتش و کس بر آن واقف نگشت. و هنوز به جیلم بودیم که خبر رای بزرگ‌ و احوال رای کشمیر رسید. و اینجا بودیم که خبر رسید که رای کشمیر درگذشت.

و روز شنبه چهاردهم صفر امیر به شده بود، بار داد و سه‌شنبه هفدهم این ماه از جیلم برفت و روز چهارشنبه نهم ربیع الاوّل بقلعت هانسی رسید. و بپای قلعت لشکر- گاه زدند و آن را درپیچیدند . و هر روز پیوسته جنگ بودی جنگی که از آن صعب‌تر نباشد، که قلعتیان هول‌ بکوشیدند و هیچ تقصیر نکردند و لشکر منصور خاصّه غلامان سرایی داد بدادند، و قلعت همچنین عروسی بکر بود و آخر سمج گرفتند پنج جای و دیوار فرود آوردند و بشمشیر آن قلعت بستدند روز یکشنبه ده روز مانده از ربیع الأوّل و بر همنان را با دیگر مردم جنگی بکشتند و زنان و فرزندان ایشان را برده کردند و آنچه بود از نعمت بلشکر افتاد و این قلعه را از هندوستان قلعة العذراء نام بود یعنی‌ دوشیزه که بهیچ روزگار کس آن را نتوانسته بود ستدن.

و از آنجا بازگشته آمد روز شنبه چهار روز مانده از این ماه و بغزنین رسید روز یکشنبه سوم جمادی الاولی و از دره سکاوند بیرون آمد، و چندان برف بود در صحرا که کس اندازه ندانست. و از پیشتر نامه رفته بود ببوعلی کوتوال تا حشر بیرون کند و راه برو بند، و کرده بودند. که اگر نروفته بودندی ممکن نبودی که کسی بتوانستی رفت؛ و راست بکوچه‌یی مانست از رباط محمّد سلطان تا شهر. و در آن سه روز که نزدیک شهر آمدیم پیوسته برف میبارید. و امیر سعید و کوتوال و رئیس و دیگران تا بدو منزل استقبال کردند و امیر بکوشک کهن محمودی فرود آمد و یک هفته ببود، چندانکه‌ کوشک نو را جامه‌ افگندند و آذینها بستند، پس از آنجا بازآمد. و بنه‌ها و عزیزان و خداوندزادگان که بقلعتهای سپنج‌ بودند بغزنین بازآمدند. و تا خدمت این دولت بزرگ میکردم، سختی از زمستان این سال دیدم بغزنین، اکنون خود فرسوده گشتم که بیست سال است که اینجاام، و بفرّ دولت سلطان معظّم ابراهیم ابن ناصر دین اللّه‌، خلدّ اللّه سلطانه‌ ان شاء اللّه که بقانون اوّل بازرسد. .

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
بخش ۵۱ - فتح قلعت هانسی به خوانش سعید شریفی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم