ذکر السّیل
روز شنبه نهم ماه رجب میان دو نماز بارانکی خرد خرد میبارید، چنانکه زمین تر گونه میکرد. و گروهی از گلهداران در میان رود غزنین فرود آمده بودند و گاوان بدانجا بداشته، هر چند گفتند: از آنجا برخیزید که محال بود بر گذر سیل بودن، فرمان نمیبردند، تا باران قویتر شد، کاهلوار برخاستند و خویشتن را بپای آن دیوارها افکندند که به محلّت دیه آهنگران پیوسته است و نهفتی جستند، و هم خطا بود، و بیارامیدند و بر آن جانب رود که سوی افغان شال است بسیار استر سلطانی بسته بودند در میان آن درختان تا آن دیوارهای آسیا، و آخرها کشیده و خرپشته زده و ایمن نشسته؛ و آن هم خطا بود، که بر راه گذر سیل بودند و پیغامبر ما محمّد مصطفی صلی اللّه علیه و سلّم، گفته است: «نعوذ باللّه من الاخرسین الاصمّین » و بدین دو گنگ و دو کر آب و آتش را خواسته است. و این پل بامیان در آن روزگار برین جمله نبود، پلی بود قوی بستونهای قوی برداشته و پشت آن دورسته دکان برابر یکدیگر، چنانکه اکنون است. و چون از سیل تباه شد، عبویه بازرگان آن مرد پارسای باخیر، رحمة اللّه علیه، چنین پلی برآورد یک طاق بدین نیکویی و زیبایی و اثر نیکو ماند؛ و از مردم چنین چیزها یادگار ماند. و نماز دیگر را پل آنچنان شد که بر آن جمله یاد نداشتند و بداشت تا از پس نماز خفتن بدیری و پاسی از شب بگذشته، سیلی در رسید که اقرار دادند پیران کهن که بر آن جمله یاد ندارند. و درخت بسیار از بیخ بکنده میآورد و مغافصه در رسید. گلهداران بجستند و جان را گرفتند و همچنان استرداران، و سیل گاوان و استران را در ربود و به پل رسید و گذر تنگ، چون ممکن شدی که آن چندان زغار و درخت و چهارپای بیک بار بتوانستی گذشت؟
طاقهای پل را بگرفت، چنانکه آب را گذر نبود و ببام افتاد، مدد سیل پیوسته چون لشکر آشفته میدررسید، و آب از فراز رودخانه آهنگ بالا داد و در بازارها افتاد، چنانکه بصرّافان رسید و بسیار زیان کرد؛ و بزرگتر هنر آن بود که پل را با دکّانها از جای بکند و آب راه یافت. امّا بسیار کاروانسرای که بر رسته وی بود، ویران کرد و بازارها همه ناچیز شد و آب تا زیر انبوه زده قلعت آمد، چنانکه در قدیم بود پیش از روزگار یعقوب لیث، که این شارستان و قلعت غزنین عمرو، برادر یعقوب آبادان کرد، و این حالها استاد محمود ورّاق سخت نیکو شرح داده است در تاریخی که کرده است در سنه خمسین و اربعمائه چندین هزار سال را تا سنه تسع و اربعمائه بیاورده و قلم را بداشته، بحکم آنکه من ازین تسع آغاز کردم. و این محمود ثقه و مقبول القول است و در ستایش وی سخن دراز داشتم و تا ده پانزده تألیف نادر وی در هر بابی دیدم، چون خبر بفرزندان وی رسید مرا آواز دادند و گفتند ما که فرزندان وییم، همداستان نباشیم که تو سخن پدر ما بیش ازین که گفتی برداری و فرونهی، ناچار بایستادم.
و این سیل بزرگ مردمان را چندان زیان کرد که در حساب هیچ شمارگیر نیاید. و دیگر روز از دو جانب رود مردم ایستاده بود بنظاره، نزدیک نماز پیشین را مدد سیل بگسست، و بچند روز پل نبود و مردمان دشوار از این جانب بدان و از ان جانب بدین میآمدند تا آنگاه که باز پلها راست کردند . و از چند ثقه زاولی شنودم که پس از آنکه سیل بنشست، مردمان زر و سیم و جامه تباه شده مییافتند که سیل آنجا افکنده بود، و خدای، عزّ و جلّ، تواند دانست که بگرسنگان چه رسید از نعمت .
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.