یکی گرسنه خرس در باغ جست
مگرمیوه نغزی آرد بدست
به هرسو نگه کرد با حرص وآز
یک امرود بن دید رسته دراز
به بالا بلند و به پهلو فراخ
ستبر وکشن برگ و بسیار شاخ
ز هر برگ، رخشان یکی آمرود
چو نجم ثریا زچرخ کبود
بجنبید و غرید خرس از شعف
بمالید بر خاک هر چار کف
همی جست چابک به ساق درخت
که پرچین خارش بدرید رخت
نگه کردکز ساقه تا بیخ شاخ
همی خاربن برشده لاخ لاخ
ببسته است دهقان داننده کار
بهساق درخت از پی دزد، خار
همه خارها چون سرنیزهها
کزان نیزهها کس نگشتی رها
غمی گشتخرس از چنانسختجای
بگشت و بلیسید دو دست و پای
برنجید از آن کار، زاندازه بیش
ولیکن نیاورد با روی خویش
روان کشتازآنباغو با خویش کفت
که رسم بزرگی نشاید نهفت
من این باغ امرود و این بار تر
نهادم به وقف مزار پدر
چو بینیش بر خاک ره سوده شد
زبانش به خیرات بگشوده شد
کسی چون ز سودی جدا ماندا
مران سود را ناروا خواندا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.