شبی لب فروبسته بودم ز حرف
خرد غرق اندیشههای شگرف
درآمد بت مهربانم به بر
خرامنده بر سان طاوس نر
همه مهر و خوشخویی و نیکویی
بدیع است با نیکویی خوشخویی
به دست اندرش نامهای از فرنگ
سخنها درو بر ز پیکار و جنگ
که قیصر به دریا سپه رانده است
بهآباندرون آتش افشانده است
نوین مرزیان زین برآشفتهاند
به بیغاره بر چیزهاگفتهاند
ازین پس به دریاست جنگی بزرگ
میان عقاب و نهنگ سترگ
ببینیم تا بال و پر عقاب
بریزد درین پهن دربای آب
و یا گردهگاه دلاور نهنگ
زمانه بدرد به روئینه چنگ
برآشفت و گفت این چه دیوانگیست
نهخون ریختن رسم فرزانگیست
گروهی که در کینه پیچیدهاند
چه از مهربانی زیان دیدهاند
یکی بنگر از دیده دوربین
بهپایان این رزم و پرخاش وکین!
بدوگفتم ای ازدر آشتی
تو ز اندیشهام بند برداشتی
کس این جنگ را دیر برنشمرد
ز خرداد و از تیر برنگذرد
وگر بگذرد، نیز پایانش هست
جهان شست خواهد ز خونابه دست
بشوید جهان دست، لیک آدمی
همی تا بود جنگ جوید همی
که مردم به جنگ اندر آمادهاند
ز مادر همه جنگ را زادهاند
رود جنگ آنگه زگیتی به در
که نه ماده برجای ماند، نه نر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.