گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

وحشت راه دراز از نظر کوته ماست

رخ ‌متاب ای ‌دل ‌از‌ین ‌ره که خدا همراه ماست

نیست اصلا خبری در سر بازار وجود

ور همانا خبری هست به خلوتگه ماست

جز تو ای عشق‌! اگر ما در دیگر زده‌ایم

جرم بر عقل به هر در زدهٔ گمره ماست

گر چهی کند رفیقی به ره ما چه زیان

زان که ما آب روانیم و ره ما چه ماست

ما جگر گوشهٔ کوهیم و پسرخواندهٔ ابر

هر کجا سبزتر آن مزرعه گردشگه ماست

شیر را عار ز زندان نبود وین رفتار

بی‌سبب مایهٔ فخر عدوی روبه ماست

ای بهار از دگران کارگشایی مطلب

که خدا کارگشای دل کارآگه ماست

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
شمارهٔ ۲۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
خیالی بخارایی

تا در این بادیه توفیق ازل همره ماست

گنج تحقیق هدایت به دل آگه ماست

ما نه اکنون ز مقیمان خرابات غمیم

دیر باز است که این دیر حوالتگه ماست

آن گلی را که در این باغ درختی ست بلند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه