سحابی قیرگون برشد ز دریا
که قیراندود شد زو روی دنیا
خلیج فارس گفتی کز مغاکی
به دوزخ رخنه کرد و ریخت آنجا
بناگه چون بخاری تیره و تار
از آن چاه سیه سر زد به بالا
علم زد بر فراز بام اهواز
خروشان قلزمی جوشان و دروا
نهنگان در چه دوزخ فتادند
وز ایشان رعدسان برخاست هرا
هزاران اژدهای کوه پیکر
به گردون تاختند از سطح غبرا
بجست از کام آنان آتش و دود
وزان شد روشن و تاربک صحرا
هزیمت شد سپهر از هول و افتاد
ز جیبش مهرهٔ خورشید رخشا
تو گفتی کز نهان اهریمن زشت
شبیخون زد به یزدان توانا
برون پرید روز از روزن مهر
نهان شد در پس دیوار فردا
شب تاری درآمد لرز لرزان
چو کور بیعصا در سخت سرما
ز برق اورا به کف شمعی کههردم
فرو مرد از نهیب باد نکبا
خلیج فارس ناگه گشت غربال
ز بالا بر سر آن تیره بیدا
طبیعت خنده زد چون خندهٔ شیر
زمانه نعره زد چون غول کانا
زمین پنهان شد اندر موج باران
که از هر سو درآمد بیمحابا
خط آهن میان موج گفتی
ره موسی است اندر قعر دریا
خروشان و شتابان رود کارون
درافزوده به بالا و به پهنا
رخ سرخش غبارآلود و تیره
چو روی مرد جنگی روز هیجا
ز هر سو موجها انگیخت چون کوه
که شدکوه از نهیبش زیر و بالا
به تیغ موجهایش کف نشسته
چو برف دیمهی بر کوه خارا
نفس در سینهها پیچیده از بیم
که ناگه چتر خسرو شد هویدا
چو کارون دید شه را تیزتر شد
چو مستی کش زنی سیلی بعمدا
جهاز آتشین بر سطح کارون
به رقص افتاد چون می خورده برنا
و یا مانندهٔ نر اشتری مست
کز آهنگ حدی برخیزد از جا
شهنشه بر سر کارون قدم سود
بخفت آن شرزه شیر ناشکیبا
بلی دیوانه چون زنجیر بیند
فرامش گرددش آشوب و غوغا
می حبالوطن خوردست خسرو
کی از دیوانه دارد مست پروا؟
پس از شه میر خوزستان گمان برد
که کارون خفت و برگشت از معادا
ز شه شد دور و ناگاهان فروماند
در آن غرقاب هولانگیز، تنها
فروبلعیدش آن گود دژآهنگ
چو پشه کافتد اندر کام عنقا
ولیک از بیم شه بیرونش افکند
وز آن کرداب ژرفش کرد پیدا
کشیدندش برون از چنگ کارون
چو بودش بر شه گیتی تولا
ازین غفلت به خود پیچیدکارون
وزین خجلت گرفتش خوی سراپا
پذیرفتار شد کاندر ولایت
نیازد زین سپس دست تعدا
نهنگانش نیازارند مردم
نه طوفانش بیو بارد رعایا
برو سدها ببندد شاه گیتی
وزو جرها گشاید شاه دنیا
نهد گردن بهبند شهریاری
نماید خاک خوزستان مصفا
بود چونان که بد در عهد شاپور
شود چونان که شد در عهد دارا
بروباند ز اهواز اصل شکر
پدید آرد ز ششتر نسج دیبا
به پیوندد ز فیضش قصر در قصر
ز بند شوشتر تا خور موسی
کند برطرف بهمن شیر و حفار
هزاران قریهٔ آباد انشا
شهنشه عذر کارون درپذیرفت
بدان پذرفتکاریهای زیبا
بود هرچند جرم بندگان بیش
گذشت شاه افزونست از آنها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، توصیفهایی از وقوع یک طوفان و طغیانی عظیم در خلیج فارس و رود کارون ارائه شده است. جوی تاریک و مهآلود بر سطح دریا و زمین سایه افکنده و موجها مانند کوههایی سرکش به پا خاستهاند. نهنگها و اژدهایان به نوعی به نمادهای رعب و وحشت تبدیل شدهاند. جریان رود کارون به شدت افزایش یافته و طغیانی خشن به راه انداخته است.
در این وضعیت، پادشاه که به نظارت بر اوضاع پرداخته، دراماتیک میشود و به نظر میرسد که طغیان کارون موجب نگرانی و دستپاچگی او شده است. او خود را در موقعیتی دشوار مییابد، اما در نهایت از غفلت و ترس بیرون میآید و با عزمی جزم تصمیم میگیرد برای بهبود وضعیت و آبادانی خوزستان اقدام کند.
نتیجهگیری این شعر بر این است که با وجود مشکلات و فاجعهها، همچنان امیدوارانه میتوان به آبادانی و پیشرفت نگریست و پادشاهی میتواند در خدمت مردم و سرزمینش قرار گیرد.
هوش مصنوعی: یک ابر سیاه از دریا برخاست و سطح زمین را تحت تأثیر قرار داد، بهطوریکه همه چیز را تیره و تار کرد.
هوش مصنوعی: خلیج فارس به مانند چاهی است که به دوزخ راه پیدا کرده و آب آن به درون دوزخ ریخته میشود.
هوش مصنوعی: ناگهان، مانند بخاری که از یک چاه تیره و تار سر برمیآورد، چیزی ناگهان به وجود آمد و به بالای چاه رسید.
هوش مصنوعی: دانش و علم مانند رودخانهای خروشان و زنده بر فراز اهواز جاری است.
هوش مصنوعی: نهنگها در کدام جهنم گرفتار شدهاند که صدای رعدآسا از آنها برخاسته است؟
هوش مصنوعی: هزاران اژدهای بزرگ و کوهمانند به آسمان حمله کردند و از سطح زمین به سوی آن پرواز کردند.
هوش مصنوعی: او از خواستههای آنها به آتش و دود روی آورد و بر اثر آن، صحرا روشن و تاریک شد.
هوش مصنوعی: هزاران هراس و ترس بر آسمان چیره شد و در اثر این ترس، نور خورشید به زمین افتاد.
هوش مصنوعی: تو گفتی که از پنهان، شیطانی زشت به خداوند توانا حمله کرده است.
هوش مصنوعی: روز از پنجره بیرون رفت و آفتاب پنهان شد در پشت دیوار فردا.
هوش مصنوعی: شب تاریکی فرا رسید و لرزشی در آن حس میشود، مانند فردی نابینا که بدون عصا در سرمای شدید دست و پا میزند.
هوش مصنوعی: از درخشش او چنان شمعی در دستانم دارم که با هر وزش باد ناگهانی، به خاموشی میگراید.
هوش مصنوعی: خلیج فارس ناگهان مانند الک شد، در حالی که روی آن تاریکی چیره شده بود.
هوش مصنوعی: طبیعت به شادی و خنده افتاد، همانطور که شیر در لحظات خود خنده میکند. و در عین حال، مانند غولی بزرگ، صداهای بلندی سر داد.
هوش مصنوعی: زمین زیر باران پنهان شد و آب به طور بیپردهای از همه سو به آن حملهور گردید.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی تصویری از یک خط آهن که در دل دریا و میان امواج قرار دارد، ترسیم میکند. این تصویر به نوعی اشاره به سفر و حرکت میان چالشها و موانع دارد. همچنین، با نسبت دادن آن به راه موسی، به معنای رهایی و پیروزی بر مشکلات در دل طبیعت و آبهای عمیق نیز اشاره میشود. به طور کلی، این تصویر نشاندهنده توانایی عبور از سختیها و یافتن مسیر در شرایط دشوار است.
هوش مصنوعی: رود کارون به سرعت و با هیجان در حال حرکت است و در عین حال سطح آب آن نیز بالا و عریضتر شده است.
هوش مصنوعی: چهره سرخ او غبارآلوده و تیره است، مانند صورت یک مرد جنگی در روز معرکه.
هوش مصنوعی: موجها از هر طرف به حرکت درآمدند، همانطور که کوهی به خاطر صدا و فشارش به بالا و پایین میرود.
هوش مصنوعی: موجهای دریا مانند تیغ، با نیرویی نافذ به سطح آب ضربه میزنند و در نتیجه کف آبی را ایجاد میکنند که به شکل برف زمستانی بر روی یک کوه سخت نشسته است.
هوش مصنوعی: نفسها در سینهها به خاطر نگرانی و ترس پیچیده شدهاند، چون ممکن است ناگهان پردهای از راز یا حقیقتی بزرگ نمایان شود.
هوش مصنوعی: وقتی کارون (رودخانهای در ایران) شاه را مشاهده کرد، سریعتر و با شدت بیشتری به حرکت درآمد و مثل کسی که عمداً ضربهای زده باشد، به جنب و جوش درآمد.
هوش مصنوعی: یک وسیله آتشین بر روی سطح کارون به حرکت درآمد و مانند جوانی که مست است، به رقص در آمد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حیوانی نر و قوی پرداخته که در حالت مستی یا شور و شوق، از جایی که نشسته است به سرعت بلند میشود. این تصویر، نشاندهندهٔ انرژی و قدرتی است که میتواند ناگهان بروز کند.
هوش مصنوعی: پادشاه بر بالای کارون قدم گذاشت و آن ببر سرکش و بیتاب به خواب رفت.
هوش مصنوعی: بله، وقتی دیوانه زنجیر را ببیند، از یاد میبرد و دچار هیجان و آشفتگی میشود.
هوش مصنوعی: خسرو به عشق میهن خود مشغول است و از دیوانگان هیچ هراسی ندارد.
هوش مصنوعی: پس از اینکه شاه خوزستان به خواب عمیق رفت، گمان کرد که رود کارون هم به خواب رفته و از حرکت ایستاده است.
هوش مصنوعی: از پادشاه دور افتاده و ناگهان در آن دریاچه ترسناک، تنها مانده است.
هوش مصنوعی: در این بیت، به فضایی اشاره شده که شبیه به یک دژ محکم و نفوذناپذیر است. در این فضا، موجوداتی مانند مگس، که به راحتی به دام میافتند، در برابر یک موجود افسانهای و بزرگتر (عنقا) قرار دارند. به نوعی میتوان گفت که در این محیط، حتی موجودات کوچک نیز گرفتار میشوند و در مقایسه با بزرگی و قدرت آن موجود، به راحتی نابود میشوند.
هوش مصنوعی: اما از ترس پادشاه او را به بیرون پرتاب کرد و از آن چاه عمیقش به وضوح نمایان شد.
هوش مصنوعی: او را از چنگ کارون بیرون کشیدند، چون به پادشاهی دنیا علاقهمند بود.
هوش مصنوعی: از خواب غفلت به خود آمد و به فکر افتاد و از شرم و embarras تمام وجودش را فراگرفت.
هوش مصنوعی: معنی این عبارت به زبان ساده این است که فردی در مقام رهبری یا سرپرستی قرار میگیرد و با نیازهای مردم آشنا میشود. از این پس، او به طور طبیعی باید از قدرت و اختیارات خود به نفع دیگران استفاده کند و از زیادهروی بپرهیزد.
هوش مصنوعی: نهنگها به مردم آسیب نمیزنند و طوفانش هم بر رعیت تأثیر نمیگذارد.
هوش مصنوعی: برو و اقدام کن تا شاه دنیا موانع را از پیش رو بردارد و مشکلات را حل کند.
هوش مصنوعی: اگر کسی گردن خود را زیر بار حکم و فرمانروایی نهد، خاک خوزستان به طرز زیبایی و پاکی خود را نمایان میسازد.
هوش مصنوعی: در زمانهای گذشته، وقتی که شاپور بر سر کار بود، وضعیت به گونهای بود که ممکن بود به اوضاعی نامطلوب تبدیل شود، همانطور که در زمان دارا چنین وضعیتی پیش آمد.
هوش مصنوعی: نسیم خنکی که از اهواز میوزد، به مانند اصل شکر است که لطافتی خاص دارد و از داراییهای زیبا و ظریفی که در صحنههای زیبا وجود دارد، به وجود میآید.
هوش مصنوعی: از نعمت و برکت او، قصرها به هم پیوند میخورند، از بند شوشتر تا محل ولادت موسی.
هوش مصنوعی: شیر و حفار بهمن، هزاران روستای آباد را از بین میبرد و آنها را نابود میکند.
هوش مصنوعی: پادشاه عذر کارون را پذیرفت و به خاطر او، کارهای زیبایی را قبول کرد.
هوش مصنوعی: هرچند که گناهان بندگان زیاد باشد، اما رحمت و بزرگواری شاه (خدا) بیشتر از آنهاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شبی دیرند و ظلمت را مهیا
چو نابینا درو دو چشم بینا
بامید قبولت بکر فکرم
چو بهر یوسف مصری زلیخا
بانواع نفایس خویشتن را
بسان نوعروسی کرده آسا
کسی کز خدمتت دوری کند هیچ
[...]
چو گشتند این چهار ارکان مهیا
ازان گرمی بر آمد سوی بالا
ترا توفیق خواهم در دعا تا
دهی هر کاردان را کاردانی
ایا صدری که از روی بزرگی
فلک را نیست با قدر تو بالا
خجل از قدر و رایت چرخ و انجم
غمی از دست و طبعت ابر و دریا
کله با همتت بنهاده کیوان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.