گنجور

 
شیخ بهایی

زین رنج عظیم، خلاصی جو

دستی به دعا بردار و بگو

یارب، یارب، به کریمی تو

به صفات کمال رحیمی تو

یارب، به نبی و وصی و بتول

یارب، به تقرب سبطین رسول

یارب، به عبادت زین عباد

به زهادت باقر علم و رشاد

یارب، یارب، به حق صادق

به حق موسی، به حق ناطق

یارب، یارب، به رضا، شه دین

آن ثامن من اهل یقین

یارب، به تقی و مقاماتش

یارب، به نقی و کراماتش

یارب، به حسن، شه بحر و بر

به هدایت مهدی دین‌پرور

کاین بندهٔ مجرم عاصی را

وین غرقهٔ بحر معاصی را

از قید علائق جسمانی

از بند وساوس شیطانی

لطف بنما و خلاصش کن

محرم به حریم خواصش کن

یارب، یارب، که بهائی را

این بیهده گرد هوائی را

که به لهو و لعب، شده عمرش صرف

ناخوانده ز لوح وفا یک حرف

زین غم برهان که گرفتارست

در دست هوی و هوس زارست

در شغل ز خارف دنیی دون

مانده به هزار امل، مفتون

رحمی بنما به دل زارش

بگشا به کرم، گره از کارش

زین بیش مران، ز در احسان

به سعادت ساحت قرب رسان

وارسته ز دنیی دونش کن

سر حلقهٔ اهل جنونش کن