گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شیخ بهایی

بی‌نمازی با یکی از اهل راز

خواست گوید علت ترک نماز

گفت : هر وقتی که کردم قصد آن

آفتی آمد به مالم، ناگهان

و آن دگر گفتش که من کردم نماز

مدتی بسیار و شبهای دراز

تا برون آیم ز فقر و احتیاج

گیرد آن دکان و بازارم رواج

حاصلی از وی توقع داشتم

چون نشد، یکبارگی بگذاشتم

این بود احوال جهال، ای عزیز!

این بودشان پایهٔ قدر و تمیز

واجبی را در خیال، این گمرهان

کرده‌اند از جهل خود، ممکن گمان

داده نسبت بخل یا غفلت به وی

در مقایل، خویش را دانسته شیء

غیر ممکن، کی ز ممکن کرد فرق

آنکه در دریای تشبیه است غرق

تا نشد اوصاف امکانیش فهم

کی تواند دید کوته، دست وهم

ساحت عزت، چه سان داند بری

از خلاء و سطح و بعد جوهری

تا ندانسته است اعراض عدد

بر چه معنی خواهدش گفتی احد

هرچه گوید، در رضا و در غضب

زان منزه‌دان، جناب قدس رب

گرچه تقدیس خداوند صمد

از ره تقلید هم ممکن بود

زان جهت گوییم: جمعی از عوام

یافته در سلک اسلام، انتظام

لیک، این اسلام، حکم ظاهر است

تا برون آید ز گبر و بت‌پرست

گرنه فضل از حق خود دارد قبول

کی شود مقبول تقلید اصول

بلکه آن تقلید هم از مشکلات

اصل مطلب چون بود از غامضات

ز آن، نبی مجمل رساند اول پیام

که در آن منظور بودش خاص و عام

رفته رفته، عقلها چون شد قوی

یافت بسطی مجملات معنوی

آنکه از علم سیر دارد خبر

کرده در اقوال معصومین نظر

دیده اجمالات و تفصیلاتشان

در تکلم، مختلف حالاتشان

سائلی پرسید از تفویض و جبر

تا شناسد، کیست در امت چو گبر

گفت: تفویض، آنکه اعمال تمام

حق مفوض کرده باشد بر آنام

راست گفت؛ این نیز تفویضی بدست

لیک، آن نه کز پیمبر واردست

چون نبودش تاب استعداد و درک

کرد زان تفسیر، این تفیض، درک