گنجور

 
بهاء ولد

« اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ »

گفتم: ای اللّه! هر جزوِ مرا به انعامی‌ به شهرِ خوشی و راحت برسان، و هزار دروازهٔ خوشی بر هر جزوِ من بگشای، و راه راست آن باشد که به شهر خوشی برساند، و راه کژ آن باشد که به شهر خوشی نرساند.

همچنین دیدم که اللّه مزهٔ جمله خوبان را در من و اجزای من درخورانید، گویی جمله اجزای من در اجزای ایشان اندرآمیخت و شیر از هر جزو من روان شد. و هر صورتی که مصوّر می‌‌شود از جمال و کمال و مزه و محبّت و خوشی، گویی این همه از ذات اللّه در شش جهت من پدید می‌‌آید؛ چنانکه کسی جامهٔ آبگونی دارد و بر آن جامه نقش‌های گوناگون و صورت‌های مختلف و لون‌لون باشد، همچنان اللّه از خود صد هزار صورت می‌‌نماید در من، از حس و دریافت او و صور باجمالان و خوبان و عشق‌های ایشان، و موزونی‌ها و صورت عقلیات و حور و قصور و آب روان و عجایب‌های دیگر، لا الی نهایه. نظر می‌‌کنم و این صورت‌ها را مشاهده می‌‌کنم که چندین جمال آراسته در من می‌‌نماید، و هر صورتی که می‌‌خواهم می‌‌نمایدم و می‌‌بینم که این همه از اجزای من پدید می‌‌آید.

و اللّه را دیدم که صد هزار ریاحین و گل و گلستان و سمن زرد و سپید و یاسمن پدید آورد، و اجزای مرا گلزار گردانید، و آنگاه آن همه را اللّه بیفشارد و گلاب گردانید و از بوی خوش وی حوران بهشت آفرید و اجزای مرا با ایشان درسرشت. اکنون حقیقت نگاه کردم همه صورت‌های صورت، صورتِ میوهٔ اللّه است. اکنون این همه راحت‌ها از اللّه به من می‌‌رسد در این جهان.

اگر گویند تو اللّه را می‌‌بینی یا نمی‌‌بینی، گویم که من به خود نبینم که «لَنْ تَرا نی» ؛ اما چو او بنماید، چه کنم که نبینم

و اللّه اعلم.

 
sunny dark_mode