در این شعر شاعر، از یار خود میخواهد که وقتی که او را تنها میگذارد راه و چاره شب تار و تنهایی را به او بگوید زیرا در آن شبهای تار تنهایی، اندوه فراوان میبیند و پیوسته منتظر آمدن صبحدم است.
(در این شبهای تار) گاهی بهخود میگویم که «این روز کی میآید؟» گاهی میگویم «هرگز نیایی ای روز!» (هرگز نیایی اصطلاحا نوعی نفرین نیز هست بنابراین در اینجا بهشکل ایهام بکار رفتهاست)
اصغر در ۱۲ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱، ساعت ۱۷:۵۴ نوشته:
شعر بسیار جالب یود. من اینجور معنی ش کردم : 1- تو که می دانی(دانا هستی) به من چاره ای بیاموز 2- که این شب تاریک را چگونه روز کنم (شب تاریک را چگونه تا صبح تحمل کنم) 3- گاهی در فکرم که کی این روز آید 4- و گاهی ترسم که این روز هرگز نیاید
امین کیخا در ۱۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۲۲:۵۰ نوشته:
شمس جانم با درود به شما کردی زبان است ولی لری و لکی گویش های بسیار بزرگی هستند لکی میان لری و کردی است و بسیار روان و لغات زیبایی دارد که به پهلوی می ماند . اما هدف من از نوشتن این لغات خدمت به فارسی است که همه این زبانها و گویش ها شاخه هایش هستند . برای نمونه مامواژه رفتن را برایتان در هر سه گروه صرف می کنم berowm به کردی می شود بروم به لکی بچم ( بشم یعنی بشوم ) و به لری rowem یعنی بروم . اما لوچ / به انگلیسی چپ می شود left به روسی لوا یعنی چپ ولی به فارسی همین لغت چپ در لغت کج دیده می شود که همان لول و لولا و لوچ می باشد .یعنی راست با رایت ( انگلیسی ) و رکت در لاتین و المانی برابر است ولی چپ یعنی لفت و لوا با لغت های فارسی لول و لوله و لولا و لوچ همستاک هستند . یعنی همان لغتی که در زبانهای اریایی دیگر چپ معنی می داده در فارسی معنی خمیده و کج می دهد و لوچ از جمله این لغات است
امین کیخا در ۱۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۲۲:۵۷ نوشته:
لوک هم که در فارسی در مصدر لوکیدن یعنی چهار دست و پا راه رفتن بچه زیرا بچه در ان حالت خمیده است و نیز لوک در شعر مولانا هم معنی کج و لق می دهد مثل دستلوک یعنی چلاق و نیز لنگ و لوک که اشکار است اما شگفت اینجاست که laxity به انگلیسی یعنی لقی و لغی و شلی و همه با هم همریشه هشتند . شمس بزرگوارم دو لغت دیگر هم داریم که دیگر کار را پر کرده باشم یکی چنگلوک یعنی کسی که دست و پا چلفتی است و چنگی لوک و کج دارد و دیگر خنگلوک یعنی کسی که هم خنگ است و هم چلفتی !
امین کیخا در ۱۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۲۳:۰۷ نوشته:
چند لغت هم برای روشنتر شدن می نویسم فاعل کنا یا پویا /مفعول کارپذیر( بابا افضل کاشانی ) یا پوییده / فعل کارواژه مصدر مامواژه یا بن / صفت گونواژه /قید چونواژه /
آرش کمانگیر در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۵۸ نوشته:
من فقط سعی میکنم با زبان خودمان شبیه سازی کنم و فارسی شعر رو بنویسم. قضاوت با دوستان متخصص تو که میروی بمن چاره بیاموز که این تاریک شبانرا چون کنم روز (یرم روج= کنم روز) کهی گویم که کی این روز آید کهی گویم که هرگز باز نمیشوی روز
جواداسکستانی در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۵۸ نوشته:
با عرض سلام خدمت شما تقریبا بیشتر واژه های این دوبیتی زیبا در زبان (گویش) تاتی شاهرود خلخال رایج است . ته که میشی بمو چاره بیاموج (منظور از (می شی) فعل شیه یا رفتن است و کلمه (بیاموج) از باموج یا بیاموز که از فعل آموختن آمده است و معنی کل مصرع میشود ((تویی که میروی به من چاره تحمل دوری را یاد بده)) که این تاریک شوانرا چون کرم روج . شب در گویش تاتی میشود شَو و روز میشود روج ،کَرم یعنی میکنم. دقیقا این مصرع با تاتی امروزی این خطه منطبق است و معنی کامل (( که چگونه این شبهای تاریک را به روز (صبح ) برسانم)) کهی واجم که کی این روج آیو.در این مصرع نیز واجم همان واجم تاتی رایج شاهرود خلخال میباشد به معنی میگویم(( گاهی میگویم که کی این روز فرا میرسد)) کهی واجم که هرگز وا نهای روج((و گاهی میگویم که هیچ وقت این روز فرانرسد))
علی در ۵ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۰۵ نوشته:
سلام به دوستان گرامی مردمان لک گروهی از قوم لر هستن که در شمال لرستان تا کرمانشاه سکونت دارند و زبان لکی خلوص بیشتری نسبت به دیگر زبان های لری داره و کمتر دستخوش تغییرات شده! بیاموژ روژ واژُم کرم هم باید بشه کنِم ! لطفا ویرایش کنید چون اینی که هست (بیاموج! روج!و..)نه به فارسی شباهت داره و نه لری میشه گفت شبیه به لودگی های امروزیه(عجیجم، عجقم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
در این شعر شاعر، از یار خود میخواهد که وقتی که او را تنها میگذارد راه و چاره شب تار و تنهایی را به او بگوید زیرا در آن شبهای تار تنهایی، اندوه فراوان میبیند و پیوسته منتظر آمدن صبحدم است.
وقتی میروی چاره (تنهاییام) را به من بیاموز که این شبهای تار را چگونه به روز برسانم؟ (میشی: میروی. از باباطاهر است: بهدریا مو شدم گوهر برآرم)
(در این شبهای تار) گاهی بهخود میگویم که «این روز کی میآید؟» گاهی میگویم «هرگز نیایی ای روز!» (هرگز نیایی اصطلاحا نوعی نفرین نیز هست بنابراین در اینجا بهشکل ایهام بکار رفتهاست)
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.