آن ادب خوردهٔ ریاضت آن پروردهٔ عنایت آن بیننده انوار طرایق آن دانندهٔ اسرار حقایق آن به حقیقت وارث نبی شیخ وقت عثمان مغربی رحمةالله علیه از اکابر ارباب طریقت بود و ازجملهٔ اصحاب ریاضت و در مقام ذکر و فکر آیتی بود و در انواع علم خطر داشت و در تصوف صاحب تصنیف بود و بسی مشایخ کبار رادیده بود را نهرجوری و ابوالحسن الصایغ صحبت داشته و امام بود در حرم مدتی و در علو حال کس مثل او نشان نداد و در صحت حکم فراست و قوت هیبت و سیاست بینظیر بود و صد و سی سال عمر یافت گفت: نگاه کردم در چنین عمری در من هیچ چیز نمانده بود که همچنان بر جاء بود که وقت جوانی مگر امل.
نقلست که در اول بیست سال عزلت گرفت در بیابانها چنانکه درین مدت حس آدمی نشیند تا ا زمشقت و ریاضت بنیت او بگداخت و چشمهایش به مقدار سوراخ جوال دوزی باز آمد و از صورت آدمی بگشت و از بعد بیست سال فرمان یافت از حق که با خلق صحبت کن با خود گفت: ابتدای صحبت با اهل خدا و مجاوران خانه وی بود مبارکتر بود قصد مکه کرد مشایخ را از آمدن او بدل آگاهی بود باستقبال او بیرون شدند او را یافتند بصورت مبدل شده و به حالی گشته که جز رمق خلق چیزی نمانده گفتند یا اباعثمان بیست سال بدین صفت زیستی که آدم و آدمیان در پیش کار تو عاجز شدند ما را بگوی تا خود چرا رفتی و چه دیدی و چه یافتی و چرا بازآمدی گفت: بسکر رفتم و آفت سکر دیدم و نومیدی یافتم بعجز بازآمدم رفته بودم تا اصل برم آخر دست من جز بفرع نرسید ندا آمد که یا باعثمان گرد فرع میگرد و درحال مستی میباش که اصل بریدن نه کار تست و صحو حقیقی دروست اکنون بازآمدم جمله مشایخ گفتند یا باعثمان حرامست از پس تو به معبران که عبارت صحو و سکر کنند که تو انصاف جمله بدادی.
نقلست که گفت: مرا در ابتداء مجاهده حال چنان بودی که وقت بودی که مرا از آسمان به دنیا انداختندی من دوستر داشتمی از آنکه طعام بایستی خورد یا از بهر نماز فریضه طهارت بایستی کرد زیرا که ذکر من غایب شدی و آن غیبت ذکر بر من دشوارتر از همه رنجها و سختتر بودی و در حالت ذکر بر من چیزها میرفت که نزدیک دیگران کرامت بود ولکن آن بر من سختتر از کبیره آمدی وخواستمی که هرگز خواب نیاید تا از ذکر باز نمانم.
نقلست که گفت: یکبار با ابوالفارس بودم و آن شب عید بود وی نخفت مرا به خاطر آمد که اگر روغن گاو بودی از برای این دوستان خدای عز و جل طعامی بساختمی ابوالفارس را دیدم که در خواب میگفت: که بیند از این روغن گاو را از دست و همچنین بر طریق تاکید سه بار میگفت: بیدار کردم او را گفتم این چه بود که تومیگفتی گفت: در خواب چنان دیدمی که ما به جائی بودیمی بلند و چنانستی که گوئیا خواستم خدای عز و جل دیدن و دلها پر از هیبت گشته تو در میان ما بودی اما در دست روغن گاو بودی ترا گفتمی که بیند از این روغن گاو ازوست یعنی حجاب تست.
نقلست که گفت: از غایت حلاوت ذکر نخواستمی که شب به خواب روم حیلتی ساختمی بر سنگ لغزان به مقدار یک قدم در زیر آن وادی و اگر فرو افتادمی پاره پاره شدمی پس بر چنین سنگی نشستمی تا خوابم نبرد از بیم فرو افتادن وقت بودی که مرا خواب بردی خود را خفته یافتمی ستان بر چنین سنگی خرد و معلق در هوا که به بیداری بر آن دشوارتر توان خفت.
نقلست که یک روزی کسی گفت: نزدیک ابوعثمان شدم و با خویش گفتم که مگر ابوعثمان چیزی آرزو خواهد گفت: پسندیده نیست آنکه فراستانم که نیز آرزو خواهم و سوال کنم.
نقلست که ابوعمرو زجاجی گفت: عمری در خدمت شیخ ابوعثمان بودم و چنان بودم در خدمت که یک لحظه بی او نتوانستم بودن شبی در خواب دیدم که کسی مرا گفت: ای فلان چند با بوعثمان از ما بازمانی و چند با بوعثمان مشغول گردی و پشت به حضرت ما آوردی و یک روز بیامدم و با مریدان شیخ بگفتم که دوش خواب عجب دیدهام اصحا ب گفتند هر یکی که نیز امشب خوابی دیدهایم اما نخست تو بگوی تا چه دیدهٔ ابوعمرو خواب خود بگفت: همه سوگند خوردند که ما نیز بعینه همین خواب دیدهایم و همین آواز از غیب شنیدهایم پس همه در اندیشه بودند که چون شیخ از خانه بیرون آید این سخن با او چگونه گوییم ناگاه در خانه باز شد شیخ از خانه بتعجیل بیرون آمد از غایت عجلت که داشت پای برهنه بود و فرصت نعلین در پای کردن نداشت پس روی باصحاب کرد وگفت: چون شنیدید آنچه گفتند اکنون روی از ابوعثمان بگردانید و حق را باشید و مرا بیش تفرقه مدهید.
نقلست که امام ابوبکر فورک نقل کرد که از شیخ ابوعثمان شنیدم که گفت: اعتقاد من جهت بود در حق تعالی تا آن وقت در بغداد آمدم و اعتقاد درست کردم که او منزه است از جهت پس مکتوبی نوشتم به مشایخ مکه که من در بغداد به تازگی مسلمان شدم.
نقلست که یک روز ابوعثمان خادم را گفت: اگر کسی ترا گوید معبود تو بر چه حالتست چگوئی گفت: گویم در آن حالت که در ازل بود گفت: اگر گوید در ازل کجا بود چگوئی گفت: گویم بدانجای که اکنون هست.
نقلست که عبدالرحمن سلمی گفت: به نزدیک شیخ ابوعثمان بودم کسی از چاه آب میکشید آواز از چرخ میآمد میگفت: یا عبدالرحمن میدانی که این چرخ چه میگوید گفتم چه میگوید گفت: الله الله.
گفت: هرکه دعوی سماع کند و او را از آواز مرغان و آواز ددها و از باد او را سماع نبود در دعوی سماع دروغ زن است و سخن اوست که بنده در مقام ذکر چون دریا شود ازوجویها میرود بهرجائی به حکم خداوند و در وی حکم نبود جز خدای تعالی و همه کون را بیند بدانکه او را بود چنانکه هیچ چیز در کون از آسمان و زمین و ملکوت برو پوشیده نماند تا موری که در همه کون بجنبد بداند و بهبیند و حقیقت توحید آنجا تمام شود و از ذکر چندان حلاوت بود که خواهد که نیست شود و مرگ به آرزو جوید که طاقت چشیدن آن حلاوت ندارد.
نقلست که استاد ابوالقاسم قشیری گفت: ابوعثمان چنین بود که طاقت لذت ذکر نداشت خویشتن را از خلوت برون انداخت و بگریخت یکبار گفت: کلمهٔ لااله الاالله باید که ذاکر با علم خود بیامیزد هرچه در دلش آید از نیک و بد او بقوة و سلطنت این کلمه آنهمه را دور کند و بدین صمصام غیرت سر آن خیال برگیرد و رای اینهمه است حق تعالی و تقدس و گفت: هر آنکس که انس وی به معرفت وذکر خدای تعالی بود مرگ آن انس وی را ویران نکند بلکه چندان انس و راحت زیاده شود از انکه اسباب شوریده از میان برخیزد و محبت صرف بماند.
گفت: به جناب اعظم رفیع دلیل دو چیز است نبوت و حدیث پس نبوت مرتفع شد ختم انبیا بگذشت اکنون حدیث بمانده است و راهش مجاهده و ذکر است پس این عمر اندک بها را در عوض چنین وصال عزیز دانند سخت مختصرست و سخت ارزان پس ای بیچاره چه آورده است ترا بدانکه این اندک بهار اندر بهای فراق دایم کردن آخر از چه افتادست این جوانمردی بدین جایگاهی.
و گفت: هرکه خلوت بر صحبت اختیار کند باید که از یاد کردن همه چیزها خالی بود مگر از یاد کردن خدای تعالی و از همه ارادتها خالی بود مگر از رضای خدای تعالی و ازمطالبت نفس خالی بود به جمله اسبا ب که اگر بدین صفت نباشد خلوت او را هلاک و بلا بود.
و گفت: عاصی به از مدعی زیرا که عاصی توبه کند و مدعی در حال دعوی خویش گرفتار آمده بود.
و گفت: هر که صحبت درویش از دست بدارد و صحبت توانگران اختیار کند او را به مرگ و کوری مبتلا کنند.
و گفت: هر که دست به طعام توانگران دراز کند بشره و شهوت هرگز فلاح نیابد و درین عذر نیست مگر کسی را که مضطر بود و گفت: هرکه باحوال خلق مشغول شد حال خویش ضایع کرد.
گفتند که فلانی سفر میکند گفت: سفر او چنان میباید که از هوا و شهوت و مراد خویش کند که سفر غربت است و غربت مذلت و مؤمن را روا نیست که خود را ذلیل گرداند.
پرسیدند از خلق گفت: قالبها است که احکام قدرت بر ایشان میرود و دلهای خلایق را دوروی آفریده شده است یکی جانب عالم ملکوت و دیگر جانب عالم شهادة و آن معارفی که خطوط از اوج قلوبست بر آن روی است که مقابل ملکوتست و آنگاه عکس آن معارف مقدسه از آن روی بدین روی دیگر زند وآن روی بدین دیگر باز زند تا او را از هژده هزار عالم خبر دهد و عکس آن حقایق را که ضیاء نور است چون فروغ بدین روی زند که عالم شهادتست آنرا نام معرفت شود.
سوال کردند از منقطعان راه که بچه چیز منقطع شدند گفت: از آنکه در نوافل و سنن و فرایض خلل آوردند.
سؤال کردند از صحبت گفت: نیکوئی صحبت آن باشد که فراخ داری بر برادر مسلمان آنچه برخود میداری و در آنچه او را بود طمع نکنی و قبول کنی جفای او انصاف او بدهی و از وی انصاف طلب نکنی ومطیع او باشی و او را تابع خود ندانی و هرچه از وی بر تو رسد تو آن را از وی بزرگ و بسیار شماری و هرچه از تو بدو رسد احقر و اندک دانی.
و گفت: فاضلترین چیزی که مردمان آن را ملازمت کنند درین طریق محاسبت خویش است و مراقبت و نگاهداشتن کارها بعلم.
وگفت: اعتکاف حفظ جوارح است درتحت اوامر.
و گفت: هیچکس چیزی نداند تا که ضد آن نداند و از برای این است که درست نگردد مخلص را اخلاص مگر بعد از آنکه ریا را دانسته باشد و مفارقت از ریا دانسته بود.
و گفت: هر که بر مرکب خوف نشیند یکبار نومید شود و هرکه بر مرکب رجا نشیند کاهل شود و لیکن گاه بر آن و گاه بر این و گاه میان این و آن.
و گفت: عبودیت اتباع امر است بر مشاهده امر.
و گفت: شکر شناختن عجز خود است از کمال شکر نعمت.
و گفت: تصوف قطع علایق است و رفض خلایق و اتصال به خلایق.
و گفت: علامت شوق دوست داشتن مرگست در حال راحت.
و گفت: غیرت از صفات مریدان باشد و اهل حقایق را نبود.
و گفت: عارف ا زانوار علم روشن گردد تا بدان عجایب غیب بیند.
و گفت: مرد ربانی طعام به چهل روز خورد و مرد صمدانی طعام بهشتاد روز خورد.
و گفت: مثل مجاهدهٔ مرد در پاک کردن دل چنان است که کسی را فرمایند که این درخت بر کن هرچند اندیشه کند که سوگند نتواند گوید که صبر کنیم تا قوت یابیم آنگاه هر چند دیرتر رها کند درخت قویتر گردد و او ضعیفتر میشود به کندن دشوارتر.
و گفت: هرکه را ایمان بود با اولیا از اولیاست.
و گفت: اولیا مشهور بود اما مفتون نبود.
نقلست که چون شیخ ابوعثمان بیمار شد طبیب آوردند گفت: مثل اولیاء من مثل برادران یوسف است که پرورش دهنده قدرت بود و برادران تدبیر در کار او میکردند یعنی تدبیر خلق نیز از تقدیر قدرت است.
نقلست که بوقت وفات سماع خواست وصیت کرد که بر جنازه من امام ابوبکر فورک بر من نماز کند این بگفت: و وفات کرد علیه الرحمة.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شیخ ابوعثمان مغربی، یکی از بزرگترین صوفیان و عرفای اسلامی است که زندگیاش را به ریاضت و ذکر گذرانید. او با مشایخ بزرگ زمان خود ارتباط داشت و در علوم مختلف، تا حدی مهارت داشت که در فلسفه و تصوف، صاحب تألیفات بود. او بیست سال از عمر خود را در تنهایی و ریاضت گذراند و سپس از سوی خداوند مأمور به صحبت با مردم شد. ابوعثمان در دیدارهایش با دیگر مشایخ و مریدان به بیان تجربیات معنوی خود میپرداخت و در سخنانش به اهمیت ذکر و رابطه با خدا تأکید میکرد. او زندگی بسیار سادهای داشت و باوجود سختیهایی که تحمل کرده بود، همواره بر محبت و معرفت به خدا تأکید میکرد.
ابوعثمان به شوق ذکر و محبت به خداوند همواره به دنبال طهارت و دوری از دنیا بود. او در اثر لذت ذکر، در سختی میافتاد و برای جلوگیری از خواب به خود فشار میآورد. او در هوای مشکل ملاقات با خداوند به خلوص و اخلاص دست مییافت و به دیگران توصیه میکرد که برای نزدیک شدن به خدا باید از هر چیز غیر از او فاصله گرفته و به یاد او مشغول شوند.
در آستانه وفاتش، ابوعثمان خواست که امام ابوبکر فورک بر او نماز بخواند که نشاندهنده مقام والای او در عالم تصوف و عرفان است. او در خلال زندگیاش همواره به دنبال حقیقت و نزدیکی به خداوند بود و تجربیاتش در این راه برای دیگران الگو شد.
هوش مصنوعی: این شخص که تحت آموزش و تربیت خاصی قرار گرفته بود، از فضایل معنوی و روحانی برخوردار بود و به نور هدایت و درک عمیق از حقایق دست یافته بود. او انسان بزرگی بود که در زمان خود، به عنوان یکی از چهرههای برجسته در عرصه تصوف شناخته میشد و تجارب زیادی در این زمینه داشت. در ذکر و تفکر برجستگی خاصی داشت و در علم نیز دانش و تخصص بالایی داشت. او با بسیاری از بزرگترهای عرفان نشست و برخاست داشته و در حرم به عنوان امام، مدت زیادی فعالیت کرده بود. او در شجاعت، فراست و مدیریت، ویژگیهای منحصر به فردی داشت و عمر طولانیتری نسبت به دیگران داشت. با این حال، در طول این سالها، در جوانی احساس میکرد که جز آرزوها چیزی از دست نرفته است.
هوش مصنوعی: روایت شده که او در ابتدای بیست سال به گوشهنشینی در بیابانها پرداخت، به گونهای که در این مدت حس انسانیاش کاهش یافت و با تمرینات سخت و ریاضت، چشمهایش به قدری کوچک شد که تنها به اندازه یک سوراخ سوزن باقی ماند و از شکل انسانی خارج شد. پس از گذشت بیست سال، از سوی حق دستور یافت که با مردم صحبت کند. او با خود اندیشید که آغاز گفتگو با بندگان خدا و کسانی که در جوار خانهام هستند، مبارکتر است، بنابراین به قصد سفر به مکه رفت. خبر آمدن او به مشایخ رسید و آنها به استقبالش آمدند و او را در وضعی از حالت انسانی و با رمق بسیار کم یافتند. به او گفتند: "ای اباعثمان، بیست سال به این وضع زندگی کردی و انسانها دیگر عاجز شدند، ما را بگو که تو چه کردی، چه دیدی و چرا بازگشتی؟" او پاسخ داد: "به مستی رفتم و آفت مستی را دیدم و نومیدی یافتم و به ضعف برگشتم. میخواستم به اصل برسم، ولی دست من تنها به فرع رسید. ندا آمد که ای باعثمان، تو فرع میشوی و در حالت مستی باش که بریدن اصل کار تو نیست و صحو حقیقی در آن است. اکنون برگشتهام و مشایخ گفتند: ای باعثمان، حرام است که پس از تو تعبیرهایی از نوع صحو و سکر بگوییم، زیرا تو انصاف را به کمال رساندی."
هوش مصنوعی: نقل شده است که شخصی گفته: در آغاز مجاهدت، حال من به گونهای بود که زمانی اگر مرا از آسمان به زمین میانداختند، بیشتر از هر چیز دیگری دوست داشتم که از غذا خوردن یا انجام طهارت برای نماز واجب باز بمانم. زیرا در آن لحظه، یاد خدا از من غایب شده بود و این غیبت برایم از تمامی رنجها و سختیها دشوارتر بود. در حالت ذکر، چیزهایی به من دست میداد که برای دیگران کرامت به شمار میرفت، اما برای من سنگینتر از گناهان بزرگ بود. آرزو داشتم که هرگز خوابم نبرد تا از ذکر خدا بازنمانم.
هوش مصنوعی: روزی با ابوالفارس بودم و آن شب شب عید بود. او مرا بیدار کرد و گفت که اگر روغن گاو داشتم، برای دوستان خدا غذایی آماده میکردم. سپس ابوالفارس را در خواب دیدم که میگفت: "ببینید این روغن گاو را". او این جمله را سه بار تکرار میکرد. وقتی او را بیدار کردم، از او پرسیدم که در خواب چه میگفتی. او پاسخ داد که در خواب دیده بود که ما در مکانی بلند بودیم و احساس میکردم که خداوند را میبینم و دلهایمان پر از هیبت شده بود. تو در میان ما بودی و در دستت روغن گاو بود. به او گفتم که این روغن گاو حجاب تو است.
هوش مصنوعی: روایت شده است که شخصی میگوید: به خاطر شیرینی ذکر خدا، تصمیم نداشتم که شب خواب برود. برای خودم تدبیری در نظر گرفتم و بر روی سنگی لغزان به اندازه یک قدم زیر آن وادی نشستم. اگر از آن سنگ بیفتم، به شدت آسیب میدیدم. بنابراین، تا زمانی که ترس از افتادنم وجود داشت، بر روی آن سنگ نشستم تا خوابم نبرد. اما ناگهان خوابم برد و خود را در حالتی یافتم که بر روی سنگی کوچک و معلق در هوا خوابیدهام، که بیداری بر آن دشوارتر از خوابیدن است.
هوش مصنوعی: روزی کسی گفت: نزدیک ابوعثمان رفتم و به خودم گفتم که آیا ابوعثمان چیزی میخواهد که من هم از او بپرسم یا آرزویی دارد؟ بر این اساس، تصمیم گرفتم که به او فشار نیاورم و خودم هم چیزی نخواهم.
هوش مصنوعی: ابوعمرو زجاجی بیان کرده است که وقتی در خدمت شیخ ابوعثمان بود، به حدی به او وابسته شده بود که یک لحظه نیز نمیتوانست از او دور باشد. یک شب در خواب شخصی به او گفت که چرا اینقدر با بوعثمان وقت میگذرانی و نسبت به ما بیتوجهی میکنی. روز بعد، او خواب خود را با مریدان شیخ در میان گذاشت و متوجه شد که همه آنها نیز خواب مشابهی دیدهاند. آنها نگران بودند که چگونه این موضوع را با شیخ در میان بگذارند. ناگهان در خانه باز شد و شیخ با عجله خارج شد، به حدی که پاهایش برهنه بود و وقت نداشت که کفش بپوشد. او به مریدان گفت که اگر آنچه را که شنیدهاند، دانستهاند، باید از بوعثمان روی برگردانند و به حق بپیوندند و او را بیشتر در تفرقه نیندازند.
هوش مصنوعی: نقل شده است که امام ابوبکر فورک گفت: از شیخ ابوعثمان شنیدم که او بیان کرد: تا زمانی که به بغداد آمدم، اعتقادم درباره خداوند به سمت و سوی خاصی بود، ولی بعد از آن نظر صحیحی پیدا کردم که او از هر جهت منزه است. پس مکتوبی به علمای مکه فرستادم و نوشتم که من در بغداد به تازگی مسلمان شدهام.
هوش مصنوعی: روزی ابوعثمان به خدمتکاری گفت: اگر کسی از تو بپرسد معبود تو در چه وضعیتی است، چه میگویی؟ او پاسخ داد: میگویم در همان وضعی که در ازل بود. سپس پرسید: اگر بپرسد در ازل کجا بود، چه میگویی؟ او گفت: میگویم در جایی که اکنون هست.
هوش مصنوعی: عبدالرحمن سلمی نقل کرده است که در نزدیکی شیخ ابوعثمان بودم و دیدم که کسی از چاه آب میکشد. صدای چرخ آبکشی به گوش میرسید و شخصی گفت: "آیا میدانی این چرخ چه میگوید؟" من پرسیدم: "چه میگوید؟" او پاسخ داد: "الله الله."
هوش مصنوعی: او میگوید: هرکسی که مدعی شنیدن است و از صدای پرندگان و جانوران و وزش باد بیخبر است، در ادعای خود دروغ میگوید. سخن او این است که بنده در حالت ذکر، مانند دریا میشود و از امواج به هر سو میرود با حکم خداوند. در او حکمی جز حکم خدای تعالی وجود ندارد و همه چیز در کائنات را میبیند، به گونهای که هیچ چیزی از آسمان و زمین و عالم مانع از آن نمیشود که او آن را ببیند. حتی مورچهای که در کائنات حرکت میکند را میشناسد و درک میکند. حقیقت توحید در آنجا به کمال میرسد و حلاوت ذکر به حدی است که انسان آرزوی نابودی خود را میکند، چرا که طاقت تحمل آن حلاوت را ندارد.
هوش مصنوعی: روایتی است که استاد ابوالقاسم قشیری بیان کردهاند: ابوعثمان به گونهای بود که طاقت لذت بردن از ذکر خدا را نداشت و خود را از تنهایی بیرون میانداخت. یک بار گفت که کلمهٔ «لااله الاالله» باید با علم و آگاهی همراه شود تا هر چه در دل فرد میگذرد، چه خوب و چه بد، با قدرت و سلطنت این کلمه دور شود. او تأکید کرد که با غیرت بر آن اندیشه غلبه کند و هدف همه چیز خداوند است. همچنین گفت که هر کس که با شناخت و ذکر خدا انس داشته باشد، مرگ این انس او را ویران نخواهد کرد و بلکه این انس و آرامش او بیشتر خواهد شد، زیرا که اسباب دنیا از میان میرود و تنها محبت باقی میماند.
هوش مصنوعی: او گفت: به بزرگترین مقام رفیع، دلیل دو چیز وجود دارد؛ یکی نبوت و دیگری حدیث. اکنون که نبوت با ختم انبیاء به پایان رسیده است، فقط حدیث باقی مانده و راه آن، مجاهده و ذکر است. پس این عمر کوتاه و بیقیمت را در برابر چنین وصال ارزشمندی، بسیار ناچیز و ارزان میدانند. پس، ای بیچاره، چه چیزی برای تو به ارمغان آورده که این بهار اندک، در مدت فراق دائمی را به این جایگاه رسانده است؟
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که بخواهد در تنهایی به صحبت بپردازد باید از یادآوری همه چیزها جز یاد خداوند بزرگ خالی باشد. همچنین باید از هر ارادهای به جز رضایت خداوند دوری کند و از خواستههای نفسانی خود خالی باشد. چون اگر کسی به این ویژگیها پایبند نباشد، خلوت او موجب هلاکت و مصیبت خواهد شد.
هوش مصنوعی: او گفت: گنهکار بهتر از مدعی است، زیرا گنهکار میتواند توبه کند، اما مدعی در دعوی خود به دام افتاده است.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کس که از صحبت درویشها دوری کند و به صحبت ثروتمندان روی آورد، دچار مرگ و نابینایی خواهد شد.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که به دنبال طعام ثروتمندان برود، هرگز به خوشبختی نخواهد رسید و این بهانهای ندارد جز برای کسی که در شرایط اضطراری قرار دارد. و همچنین گفت: هر کسی که خودش را به حال و وضعیت دیگران مشغول کند، وضعیت خود را از دست خواهد داد.
هوش مصنوعی: گفتند که کسی در حال سفر است. او پاسخ داد: سفر او باید به گونهای باشد که از خواستههای نفس و تمایلات دنیوی خود دوری کند؛ زیرا سفر به دیار غریب، نوعی بیخانمانی و ذلت محسوب میشود و مؤمن نباید خود را در چنین وضعیتی قرار دهد.
هوش مصنوعی: از مردم پرسیدند و او گفت: انسانها دارای قالبهایی هستند که احکام قدرت بر آنها حاکم میشود. دلهای انسانها دو رو دارند، یکی به سوی عالم ملکوت و دیگری به سوی عالم شهادت. معارفی که از عمق دلها سرچشمه میگیرد، بر رویی قرار دارد که با ملکوت مرتبط است و سپس این معارف مقدس به سوی دیگر منعکس میشود. این بازتابها از جهانی به جهان دیگر میرسند تا انسان را از ۱۸ هزار عالم آگاه کنند. نور این حقایق، مانند نوری در عالم شهادت، به نام معرفت شناخته میشود.
هوش مصنوعی: از افرادی که از مسیر منحرف شده بودند سؤال کردند که چرا اینطور شدند، و آنها گفتند: به خاطر اینکه در نفلها، سنن و واجبات خلل ایجاد کردند.
هوش مصنوعی: در صحبت با برادر مسلمان خود باید به گونهای رفتار کنی که برای او همان چیزی را بخواهی که برای خودت میخواهی و هرگز نسبت به او طمع نداشته باشی. همچنین باید به او انصاف بدهی و تقاضای انصاف نکنی. باید از او تبعیت کنی و او را تحت کنترل خود نداشته باشی. هر چیزی که از او دریافت میکنی را بزرگ و مهم بشماری و هر چیزی که به او میدهی را کوچک و ناچیز به حسابآوری.
هوش مصنوعی: او گفت: بهترین چیزی که مردم باید در این مسیر به آن پایبند باشند، حسابرسی از خود و مراقبت و نگهداری از اعمال بر اساس علم است.
هوش مصنوعی: او گفت: اعتکاف به معنای نگهداری اعضای بدن در زیر فرمانها و دستورات است.
هوش مصنوعی: او گفت: هیچکس نمیتواند چیزی را درک کند مگر اینکه مخالف آن را نیز بشناسد. به همین خاطر، فرد نمیتواند اخلاص واقعی داشته باشد مگر اینکه ریاکاری را بشناسد و از آن جدا شود.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کس بخواهد با ترس به جلو برود، یک بار ناامید میشود و هر کس با امید حرکت کند، تنبل خواهد شد. اما گاهی باید در بین این دو حالت جابهجا شد و نه تنها به یکی از آنها اتکا کرد.
هوش مصنوعی: او گفت: بندگی یعنی پیروی از دستورات بر اساس مشاهده و درک آن دستورات.
هوش مصنوعی: شکرگزاری به معنای درک ناتوانی خود در برابر عظمت و کمال نعمت است.
هوش مصنوعی: او گفت: تصوف به معنای بریدن از وابستگیها و رها کردن تعلقات دنیوی و در عین حال ارتباط معنوی با موجودات و انسانهاست.
هوش مصنوعی: و گفت: نشانهای از عشق و شوق، میل به مرگ در زمانی است که در آرامش هستیم.
هوش مصنوعی: او گفت: غیرت یکی از ویژگیهای مریدان است و در حقیقتجویان وجود ندارد.
هوش مصنوعی: و گفت: عارف با دانش و علم، از جهل و نادانی رهایی مییابد و میتواند به اسرار و عجایب نهفته پی ببرد.
هوش مصنوعی: او گفت: مردی که مقام معنوی بالایی دارد، غذایش را به مدت چهل روز مصرف کرد و مردی که دارای مقام الهی است، غذا را به مدت هشتاد روز خورد.
هوش مصنوعی: او گفت: مانند تلاش مرد در پاک کردن دلش، این است که به کسی گفته شود که این درخت را از ریشه درآورد. هرچقدر هم که فکر کند و بگوید که نمیتواند این کار را به راحتی انجام دهد و بهتر است صبر کند تا قویتر شود، در نهایت هر چه بیشتر تأخیر کند، درخت قویتر خواهد شد و او ضعیفتر خواهد گشت و کندن آن برایش سختتر میشود.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که ایمان داشته باشد، با دوستان خدا از دوستان خداست.
هوش مصنوعی: او گفت: اولیا معروف و مشهور بودند، اما در عشق و شیدایی غرق نبودند.
هوش مصنوعی: روایت شده که وقتی شیخ ابوعثمان بیمار شد، پزشکانی را آوردند. او گفت: مثل ولیّهای من مانند برادران یوسف هستند که مَربّی قدرتاند، در حالی که برادران یوسف در کار او تدبیر میکنند. به این معنا که تدبیر انسانها نیز از تقدیر و قدرت الهی نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: گفته شده که در زمان مرگ، فرد خواسته بود که بر جنازهاش امام ابوبکر فورک نماز بخواند و این را گفت و درنهایت درگذشت و به رحمت خداوند پیوست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.