گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عطار

ای برادر دار مهمان را عزیز

تا بیابی رحمت از رحمن تو نیز

مؤمنی کو داشت مهمان را نکو

حق گشاید باب رحمت را برو

هر کرا شد طبع از مهمان ملول

از وی آزارد خدا و هم رسول

بندهٔ کو خدمت مهمان کند

خویش را شایستهٔ رحمن کند

هر که مهمان را بر وی تازه دید

از خدا الطاف بی اندازه دید

از تکلف دور باش ای میزبان

تا گرانی نبودت از میهمان

میهمان هست از عطاهای کریم

هر که زو پنهان شود باشد لییم

خیره بر خوان کسی مهمان مشو

چون رسد مهمان ازو پنهان مشو

هر که مهمانت شود از خاص و عام

پیش او می‌باید آوردن طعام

زانکه داری اندک و بیش ای پسر

برد باید پیش درویش ای پسر

نان بده با جایعان بهر خدای

تا دهندت در بهشت عدن جای

هر که ثوبی بر تن عاری دهد

در دو عالم ایزدش یاری دهد

گر بر آری حاجت محتاج را

بر سر از اقبال یابی تاج را

هر که باشد او ز دولت بخت یار

خیر ورزد در نهان و آشکار

ای پسر هرگز مخور نان بخیل

کم نشین در عمر بر خوان بخیل

نان ممسک جمله رنجست و عنا

می‌شود نان سخی جمله ضیا

تا نخوانندت بخوان کس مرو

وز پی مردار چون کرکس مرو

چشم نیکی از خسیس دون مدار

سقف او را هم تو بی استون شمار

گر کنی خیری تو آن از خود مبین

هرچه بینی نیک ببین و بد مبین