گنجور

 
عطار

تا توانی ای پسر خدمت گزین

تا رود اسب مرادت زیر زین

بندهٔ چون خدمت یزدان کند

خدمت او گنبد گردان کند

بهر خدمت هر که بر بندد میان

باشد از آفات دنیا در امان

هر که پیش مقبلان خدمت کند

ایزدش با دولت و حرمت کند

خادمان را هست در جنت مآب

روز محشر بی حساب و بی عذاب

خادمان باشند اخوان را شفیع

جای ایشان درجهان باشد رفیع

گرچه خادم عاصی و مفسد بود

بهتر از صد عابد ممسک بود

می‌دهد هر خادمی را مستعان

اجر و مزد صایمان قایمان

بهر خدمت هر که بربندد کمر

از درخت معرفت یابد ثمر

هر که خادم شد جنانش می‌دهند

مر ثواب غازیانش می‌دهند