گنجور

 
عطار

در جهان شش چیز می‌آید بکار

اولاً باری طعام خوش‌گوار

خوش بود یار موافق در جهان

باز مخدومی که باشد مهربان

هر سخن کان راست گویی و درست

به ز دنیا زانکه در وی نفع توست

آنکه ارزانست عالم در بهاش

عقل کامل دان وزان خرسند باش

دشمن حق را نباید داشت دوست

بازگشت جمله چون آخر بدوست

عیب کس با او نمی‌باید نمود

زانکه نبود هیچ لحمی بی غَدود

از خدا خواه هرچه خواهی ای پسر

نیست در دست خلایق نفع و ضر

بندگان را نیست ناصر جز اله

یاری از حق خواه و از غیرش مخواه

آنکه از قهر خدا ترسد بسی

بی‌گمان می‌ترسد از وی هر کسی

از بدی گفتن زبان را هر که بست

کرد شیطان لعین را زیردست