گنجور

 
عطار

چند خصلت آورَد خواری به روی

با تو گویم گر همی گویی بگوی

اول آن باشد که مانند مگس

مردْ ناخوانده شود مهمانِ کس

هرکه مهمان با کسی ناخوانده شد

نزد مردم خوار و زار و رانده شد

دیگر آن باشد که نادانی رود

کدخدای خانهٔ مردم شود

کار کردن بر حدیث آن دو مرد

کز پی جهلند دایم در نبرد

هر که بنشیند زبر دست صدور

گر رسد خواری به رویش نیست دور

نیست جمعی را چو بر قول تو گوش

صد سخن گر باشدت یک را مگوش

حاجت خود را مخواه از دشمنان

زین بتر خواری نباشد در جهان

از فرومایه مراد خود مجوی

تا نیاید مر ترا خواری به روی

با زن و کودک مکن بازی هلا

تا نگردی خوار و زار و مبتلا

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode