گنجور

 
عطار

چار چیزت بَر دهد از چار چیز

نشنود این نکته جز اهل تمیز

هرکه زو صادر شود این چار کار

بیند آن چار دیگر بی‌اختیار

هر که در پایان کاری ننگرد

عاقبت روزی پشیمانی خورد

هر که نکند احتیاط کارها

بر دلش آخر نشیند بارها

هر که او استیزه با سلطان کند

کار خود را سر به‌سر ویران کند

هرکه او یاغی شود با پادشاه

روز او چون تیره‌شب گردد سیاه

هر که گشت از خوی بد ناسازگار

دوستان از وی کنند بی‌شک فرار